زنان کارگر روزمزد، فراتر از استثمار


محمد غزنويان-10 ارديبهشت 1388

مدرسه فمينيستي: «ستم مضاعف» اينگونه تعريف مي شود كه: يك زن كارگر علاوه بر آن كه مانند يك مرد كارگر توسط سرمايه دار استثمار مي شود، به واسطه «زن بودنش» نيز مورد ستم و استثمار قرار مي گيرد. البته در شرايط كنوني مي توان اين سطح از ستم و استثمار را به زنان معلم، پرستار، و يا بطور كلي زنان شاغل طبقه متوسط نيز تعميم داد. در باره مقوله پر اهميت ستم مضاعف زنان، مقالات و كتب قابل توجهي نگاشته شده است. همچنين گزارشهاي پر شماري از اين شكل آزمندانه و تهاجمي استثمار، در دست است. اين حجم گسترده از اسناد و مدارک اما باعث نمي شود تا سهل انگارانه از كنار مسئله اي چنين پر اهميت بگذريم.

با توجه به حساسيت موضوع، در اين نوشته، گزارش و تحليل را با هم تركيب خواهيم كرد تا شايد بتوانيم بخش ناچيزي از واقعيت ستم مضاعف بر زنان کارگر را بازنمايي كنيم.

دوسال پيش، يكي از دوستانم كه در كارخانه اي توليدي به عنوان کارگر ساده مشغول به کار بود براي نخستين بار درخواست كرد تا اصطلاح «از خودبيگانگي» را که ورد زبانم بود برايش توضيح دهم. من هم سعي کردم با زباني که دوست کارگرم بتواند حداکثر برداشت را از مفهوم پيجيده و چند وجهي «از خود بيگانگي» بدست آورد برايش تشريح کنم. ساعتي از گفتگو نگذشته بود كه دوست کارگرم بکباره پرسش هاي مكررش را قطع كرد و مانند کسي كه ناگهان از مجموعه دريافته هايش آگاهي تازه اي را دريافته باشد رو کرد به من: «پس وضع زنان كارخانه ما چقدر وحشتناك است!»

تا آن لحظه نمي دانستم در كارخانه آنها، زنان كارگر هم وجود دارند. البته با اندك درنگي مي توان در يافت كه آگاهي جديد دوست من بيش از آنكه محصول دركي از مقوله بغرنج «از خود بيگانگي» و استثمار مضاعف باشد، احتمالا محصول نگاه مردي است که دفعتا نسبت به «جنس ضعيف» دچار احساس ترحم شده است. با اين حال پيش خودم گفتم: « براي شروع، همين هم عاليست.» اين پيشامد باعث گرديد تا وي ظرف مدتي نه چندان طولاني، مجموعه مشهداتش را روز به روز بصورت خام در اختيارم قرار دهد و من در حين شنيدن، آنها را تايپ كنم ...

نتايج مشاهدات:

- 1. حدود 50 زن كارگر در كارخانه مشغول كارند .اغلب اين زنها در قسمت بسته بندي كارخانه فعاليت دارند كه به گفته مشاهده گر، آلوده ترين قسمت كارخانه است.
- 2. اين زنها از داشتن هرگونه وسايل ايمني اعم از كفش، دستكش؛ و ماسك محرومند.
- 3. به آنها ناهار تعلق نمي گيرد، در نتيجه، ناهار روزانه خود را همراه مي آورند.
- 4. حقوق آنها چه به صورت روز مزد و چه حقوق بگيري، معمولا از شصت هزار تومان در ماه فراتر نمي رود.
- 5. استفاده از سرويس اياب و ذهاب كارخانه مشمول آنها نمي گردد.
- 6. بخش عمده اي از اين زنان «سرپرست خانوار» هستند.
- 7. نگاه جنسي همكاران مرد.
- 8. به دليل آلودگي لباس، اجازه خواندن نماز در نمازخانه را ندارند!

شرايط عمومي

آنچه در نگاه نخست قابل طرح است اين كه كارگران مرد نيز در صورت استخدام بصورت «روز مزدي» همين شرايط را خواهند داشت. دست بر قضا در همان زمان موفق شدم براي مدتي بعنوان كارگر روز مزد يك واحد صنعتي كه محصولي مشابه همان كارخانه مورد مطالعه (يعني كاشي و سراميك) را توليد مي كرد مشغول كار شوم.

من دقيقا! در قسمت بسته بندي به كار گرفته شدم و به تجربه دريافتم كه قسمت مذكور لاقل يكي از آلوده ترين قسمتهاي كارخانه به لحاظ استشمام هواي آلوده است. در اين قسمت انبوهي از كاشي و سراميك ها به چند كارگر تحويل داده مي شود تا با دست از بين آنها كاشي هاي درجه دو و درجه سه را تفكيك كنند. كارگر روز مزد اين قسمت در كنار نيروي خدماتي، دون ترين ارزش كاري را داراست. حال آنكه اين كارگر به معناي واقعي كلمه براي كارخانه ارزش افزوده توليد مي كند. چرا كه آنچه تحويل داده مي شود تقريباً و با لحاظ كردن استانداردهاي مرسوم جزو ضايعات است.

شما در اين قسمت مي توانستيد به وضوح، معناي واقعي «تقسيم اجتماعي كار» را بر اساس سود صاحب سرمايه مشاهده كنيد. كارگران نه تنها ابداً موجودي به نام كارفرما را نمي بينند بلكه فقط با شبحي كميك از او بنام «پيمانكار» مواجهند. اين فرد كه يك کارگر خوش خدمت است و علاوه بر فروش نيروي كار خود، روح و وجدان خود را نيز در تصاحب كارفرما ديده است به جاي ارتباط با همكارانش براي کسب منافع فردي و نه گروهي، به هم پيمان سرمايه دار تبديل شده است.

صورت بيروني كار، علاوه بر سود پنهان آن، چنان سخيف است كه كارفرما در يك حراجي مبتذل، آن را در اختيار اين فرد قرار مي دهد. پيمانكار از كابرد هيچ لفظ ركيكي براي كنترل كارگر روزمزد مضايقه نمي كند. ماهيت كار ما به گونه اي بود كه در حين جداسازي كاشيها با دست، مقادير قابل توجهي گرد و غبار را از روي كاشيهايي كه تازه لعاب خورده بودند استشمام مي كرديم. هيچ گونه وسيله ايمني تحويل ما نبود و تنها روزمزدان دائمي بودند كه چيزهايي در حد «يك پارچه براي بستن روي موها» در اختيار داشتند. (جالب است که «سنت»، اين مورد را در اختيار زنان كارگر قرار داده است!!!)

اساساً كارگر روزمزد و ظرف ناهار، لازم و ملزوم همديگرند و ناهار در همان محل كار تناول مي گردد. اين امر باعث مي شود تا كارگر روزمزد (چه زن، و چه مرد) تا زماني كه در محيط كارخانه است با سالن كار دچار همزاد پنداري گردد و دركي از «تنوع در حين كار» نداشته باشد. پيمانكار براي اين شكل كار، كنترلي روي زمان كار، اعمال نمي کند. چرا كه اصولاً كار به صورت كنتراتي انجام مي شود و كارگر درمانده، مجاب شده است که خود به خود براي كسب درآمد بيشتر، هر چه سريعتر كار كند تا در پايان روز تعداد بسته هاي بيشتري را براي محاسبه تحويل مسئول قسمت بدهد. در پرس و جوهايم متوجه شدم كه خوش شانس ترين و حرفه اي ترين زنان در اين مورد، سقف درآمد را دريافت مي كنند كه روزي دوهزار تومان است.

در عين حال اين نيز مسلم است كه كارگران روز مزد از سرويس حمل و نقل كارخانه بي بهر ه اند. بنا بر اين بايد هر روز بخشي از درآمد ناچيز خود را براي اين امر، از دست بدهند. اما در مورد ناهار نكته ديگري كه بايد در نظر داشت همانا تناول غذاهاي تكراري است و ديگر ابتلا به بيماريهاي مربوط به سوء هاضمه... در مورد نداشتن سرويس اياب و ذهاب نيز بايد افزود که علاوه بر هزينه مالي، اين امر باعث مي شود تا كارگر، زمان كمتري نيز براي خواب و استراحت داشته باشد. چرا كه اغلب اين افراد را ساکنان حاشيه شهر ها تشكيل مي دهند. در رابطه با تخصص هم اين قبيل كارها از آنجا که نياز به كسب مهارت خاصي ندارند، دارنده كار را مشمول تحمل تحقير و تمسخر نيز مي نمايد.

استثمار مضاعف

زنان كارگر كه جزو نيروهاي روزمزدي كارخانجات هستند، اكثريت قريب به اتفاق شان زنان سرپرست خانوار و نيز از زمره سكنان و مجاوران حواشي شهراند. در واقع آنها وقتي به محل اقامت خود مي رسند وارد يك بافت كارگري ديگر مي شوند. تنها تفاوت شايد اين باشد كه در همان بلوز و دامن منزلشان تن به كار مي دهند.

همين تغيير ظاهري لباس (از لباس كار به لباس منزل) باعث مي شود آنها كاري را تجربه كنند كه جزو وظايف دائمي و هميشگي شان است و از نظر جامعه، كار محسوب نمي گردد تا لايق دستمزد باشد. اين قشر از زنان كارگر اغلب يا همسر خود را از دست داده اند و يا در حال زندگي با افرادي اند كه داراي بيماري اعتياد از نوع شدت يافته اند.

بافت فرهنگي كه در آن زندگي مي كنند متاسفانه بافتي خشن و عميقاً كنترلگر است. آنها در هيچ سني و در هيچ شرايطي از نگاه هاي غير عادي مردان در امان نيستند. بخصوص كه در بين اينها عده زيادي از زناني اند كه در سنين پائين بيوه شده اند و يا دختراني اند كه جاي خالي مادر را نيز پر مي كنند. آنها دم دست ترين زنان براي تحمل خشونتهاي جنسي و تجاوز (و يا اغفال) براي كسب درآمد با كار كمترند.

دختران جواني كه در سنين پائين بيوه مي شوند و در اين محيط ها زندگي مي كنند در هر دو حالت ـ ماندن يا خروج از خانه ـ سرنوشت مشابهي دارند كه فقط در ظواهر امر متفاوت به نظر مي رسد. آنها در خانه، كارگران بي جيره و مواجبي اند كه پدران و برادران كارگرشان، با آنها سياه مشق استثمار مي كنند! پدر و برادري كه خود از بام تا شام مورد عميق ترين استثمار كاري واقع شده اند در مواجهه با زنان خود، قسمت فرمانده وجود شان فعال مي شود و چه بسيار پيش مي آيد که براي تاخير در دريافت استكان چاي، زنان را مورد هجوم قرار دهند.

زنان کارگر دائما در اسارت كنترلهاي محسوس و نامحسوس مردان خانه اند و نيز در مواجهه با تردد خواستگارهايي كه از فيلتر مطالبات مردان خانه گذشته اند. آنها در جنگي دائمي با نگاههاي صيغه بازان بسر مي برند و فرصتي براي تست يك آرايش در نهان خانه خود را نيز ندارند.

اما در بين همين دختران هستند افرادي كه هم اين فشارها را متحمل مي شوند و هم بايد كاري بيرون از خانه داشته باشند.كار بيرون از خانه براي زنان و دختران حاشيه شهرها اما مسئله ايست كه آنها در برخورد با آن، طريقه اي متمايز از كار بيرون از خانه همجنسان شهري مي پيمايند. در محيطهاي شهري آسان ترين راه، معمولا كار در فروشگاههاست. اما براي زنان و دختران حاشيه شهر، سخت ترين كار مواجهه با تغييري است كه بايد در ظاهر خود بدهند. چونكه بدون اين تغيير ظاهري، جذابيت بصري فروشگاه دچار آسيب مي شود. (متاسفانه اكنون زنان فروشنده بخشي از ويترين فروشگاهند.) آنها براي كار در خارج از محيط رسمي شهر نيز دو راه دارند: يا بعنوان كارگران متغير فصلي و يا بعنوان كارگر كارخانه.

كارخانه ها با رشد صنعت و تكنيك به تدريج دارند به سمتي مي روند كه نياز مبرمي به زور بازوي مردان نداشته باشند. با اين حال زورشان به زور فرهنگ مردانه نمي رسد در نتيجه، متخصصين كارخانه از بين آنها بر مي گزينند. اما در عين حال اذعان به ظريف شدن كار باعث مي شود تا ظرافت زنانه را بهانه اي براي استثمار آنها نمايند. قسمتهاي بسته بندي قسمتي است كه اين فرمول در آن رعايت مي شود. اين كار نه تخصص مي خواهد و نه زور بازو (من از همين رو به استخدام آن قسمت درآمدم!) و چنانچه پيمانكار بتواند تعداد كارگر زن مورد نياز را تامين كند به هيچ رو حاضر به استفاده از مردان نيست. زنان، درست كار مردان را با طلب دستمزد كمتر، انجام مي دهند.

بخشي از زنان روزمزد كه ساليان متمادي را به اين شكل گذرانده اند به تناسب حضور دائمي در محيطهاي درجه سه كارگري، ادبيات و منش خاصي را نيز آموخته اند. ادبيات و منشي كه اگر چه به مذاق همجنسان شان نيز خوش نمي آيد و آنها را در زمره لمپنها مي دهد اما حافظ حريم خصوصي آنهاست. اين عده ممكن است بتوانند خود را تا مقام حقوق بگير بالا بكشند اما بخشي نيز به جهت نداشتن گفتار و نياموختن قواعد بقاء، ممكن است تا پايان عمر بصورت كارگر فصلي باقي بمانند. اين گروه از زنان کارگر معمولا درك مشخصي از محيط كار ندارند و همه اماكن عالم را به اينكه مي شود يا نمي شود در آن كار كرد، محک مي زنند. اما چنانكه در آغاز اين قسمت گفتيم، مخرج مشترك تمام اين زنها در همه حالات (بيوه گي، تجرد، تاهل و...) انجام دائم العمر كارِ خانگي است.

فراتر از تضاعف

زنان کارگر فرصت كمي براي خوابيدن دارند. خوب غذا نمي خورند. احتمالاً كودكان شان را كتك مي زنند.

آنها نمي توانند براي تربيت فرزندان خود زمان لازم را هزينه كنند. اگر چه وظيفه تربيت را ممکن است بشود به مدارس حواله داد ليكن كودكان اين زنان نيز جزو «كودكان كار» تلقي مي گردند. فرزندان آنها در سنين خيلي پائين به كرات دچار بيماري مي شوند. بيماريهايي كه اغلب عفوني و حاصل از محيط آلوده زندگي يا بازي در كوچه و خيابان است. بيماريهاي ديگري نيز به جهت عدم حضور مادر و در اثر تغذيه نادست بوجود مي آيد. در اثر رشد نادرست همين كودكان ممكن است بارها پاي مادر كارگر به كلانتري و پاسگاه باز شود. و تمام اينها از آنروست كه در ايران و بويژه در بين طبقات كم درآمد جامعه نبود مادر و زن براي کودک يعني گرسنگي و ضعف و بيماري مضاعف.

در كنار همه اين مصيبت ها، احتمال همزيستي با مرداني كه بيماري اعتياد دارند، خود خطري جداگانه براي زنان کارگر محسوب مي شود: دود كردن درآمد زن، كتك زدن او و فرزندانش، و آلوده كردن زنان به مواد مخدر از اين جمله اند. در كنار اينها بيفزائيد مرداني را كه در اوج خستگي فيزيكي زنان كارگر، به بدن آنها تجاوز مي كنند، و مرداني كه احياناً باز هم بچه مي خواهند!

مي شود زندگي اين زنان را در هزاران صفحه نوشت و در دهها كتاب تحليل كرد. مي شود براي شان نسخه هاي حقوقي و فلسفي هم پيچيد. اما هيچ يک از اين تمهيدات، از صعوبت و خشونت زندگي روزمره آنها كم نمي كند. شما به تمام اين مسائل و مشکلات زنان کارگر، سنت تبعيض آميز حقوقي ايران را نيز بيفزائيد تا ببينيد با چه مغاک دهشتناكي مواجه خواهيد شد. اگر نگرش ما بر اساس تعميم روش شناخت (و نه تعميم دوره هاي تاريخي) باشد آنگاه درخواهيم يافت استثمار زنان در فرهنگي چون فرهنگ ما داراي شئون و شقوق متعددي است كه باعث مي شود كار کردن آنها در اوج بي پناهي و بي حقوقي را بالاترين سطح استثمار و ستم بدانيم. اختلاط موحش سنت مردسالار با سرمايه داري مردسالار براي زنان كارگر در جهان سوم بالاترين و وحشيانه ترين سطح استثماري را رقم زده است كه تا به كنون جماعات انساني تجربه كرده اند.

اين نوشتار، نه در پي ارائه راه حل، بلكه غرضش توصيفي دوباره از وضعيتي ديرپا است كه چونان حكمي خدايگاني، زنان كارگر را به «سيزيف» هزاره سوم تبديل كرده است.

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .