آسمان مقدم

چرا جنبش زنان موفق ( تر) است ؟ رويکردي جامعه شناختي به جنبش زنان.

 

نگاهي به دست آوردها و فعاليت هاي جنبش زنان ايران روشن ميسازد که اين جنبش چندي است از ديگر نهضت ها و حرکت هاي سياسي در بسياري عرصه ها پيشي گرفته است. از جمله آزادي نازنين، عفو مکرمه، افزون چشمگير همبستگي بين المللي با کمپين تغيير براي برابري / يک ميليون امضا، حضور مردان و جوانان در کنار زنان، خدشه دار ساختن روح مطلق نظام مردسالار، کنکاش با تابوهاي جنسيتي و دريافت جايزه ي اولاف پالمه توسط پروين اردلان از جمله دست آوردهاي جنبش زنان در سال هاي گذشته ميباشند.

 

بنابر اين جايز است وقتي از مبارزات زنان سخن مي گوييم، به جاي ياد آوري ها و تکرار هميشگي همبستگي هاي ذهني با جنبش زنان، اين جنبش را از يک سو در ساختارهاي مبارزاتي اش از جمله کمپين تغيير براي برابري واز سوي ديگر در آرمان هاي برابري خواهانه ا ش ، با جديت و به عنوان يک نمونه براي راهيافت به راهکار هاي مبارزاتي نوآور و جديد بررسي کنيم.

 

در اينجا اين سوال پيش مي آيد که وجوه تمايز جنبش زنان در چيست و اين جنبش با تکيه بر چه اصولي رشد و تکوين مي يابد.

کيم دونگ چون جامعه شناس کره اي در تحقيقات مقايسه اي اش ميان نهضت هاي اجتماعي درکشور کره ي جنوبي وممالک اروپاي غربي، جنبش هاي اجتماعي کره را بر اساس مقتضيات و مشخصات خاص جهان سوم بررسي و ارزيابي مي کند. وي بر اين باور است که در جوامع «جهان سوم» جنبش هاي اجتماعي بين طبقات غير مرفه اجتماع و اقشار روشنفکر ارتباط برقرار ساخته و توسط فعاليت مشترک اين دو قشر رشد مي يابند. به عقيده ي کيم دونگ چون هدف اين نوع جنبش هاي اجتماعي تغيير راديکال اجتماع ميباشد (نقل ازهي يونگ يي، ص 24 ). کيم دونگ چون همچنين مخالف ايده ي مارکسيستي موجود در جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي است که اختلاف طبقاتي را به مثابه نيروي محرکه ي جنبش هاي اجتماعي در کشورهاي «جهان سوم» تلقي مي کند ( نقل از ازهي يونگ ص 25). طرفداران نظريه ي «بسيج منابع» مانند ينکينز و مک ادام که توجه اساسي خود را به استراتژي جنبش هاي اجتماعي معطوف مي کنند و جنبش ها را به عنو ان نمايندگان و پيشبران دگرگوني اجتماعي مي دانند، بر اين اصل تکيه دارند که در جنبش هاي اجتماعي آن گروه از کنش گران به اهدافشان نائل مي گردند که قادر باشند منا بع اجتماعي و انساني را در حد بالا و چشمگيري بسيج کنند و به حرکت درآورند. منظور طرفداران اين نظريه از منا بع اجتماعي به ويژه پشتيباني و کوشش گروه هاي مختلف اجتماعي و افراد مي باشد (مييته، ص 31). همچنين بخشي از طرفداران نظريه ي «بسيج منابع» که خود را وابستگان تئوري «روند سياسي» ميدانند ، معتقدند که منشا و مبدا جنبش هاي اجتماعي نوعي واکنش و پاسخ جمعي و مشترک قشر يا قشرهايي از اجتماع به ساختار و به شرايط خاص، ولي مساعد موجود مي باشند (تارروو). منظور از شرايط خاص و مساعد اما به هيچ روي بهبود قانوني، رسمي و دائمي نيست. بلکه شرايط خاص و مساعد، موقعيت هايي اتفاقي و کوتاه مدت را در بر مي گيرند و باعث مي شوند که کنشگران يک جنبش اجتماعي جرات وامکان جهش يابند.

 

در مقاله ي پيش روي با تکيه بر اين سه نظريه سعي بر بررسي و توضيح جنبش زنان ايران مي گردد.

جنبش زنان ايران يک بار در دوران مشروطه و يک بار در فرايافت گفتمان «اصلاحات» در دهه هاي 70 و 80 خورشيدي به صورت مشهودي ظهور کرد. مبدا و منشا پيدايش آن، هر دو بار در پيوند مستقيم با فعل و انفعالات سياسي موجود زمان و گفتمان هاي جاري صورت گرفت. با انطباق نظريه ي «روند سياسي» بر چگونگي ظهور جنبش زنان ايران روشن مي گردد که اين جنبش به عنوان يک جنبش اجتماعي در پيدايش خود يک واکنش به شرايط سياسي و تاريخي دوراني بود که جو سياسي و تاريخي، فرايافتي مساعد براي ظهور اين جنبش را ايجاد کرده بود. لازم به تذکر است که منظور از «فرايافت مساعد» به هيچ روي همگوني شرايط سياسي با مطالبات يک جنبش نيست. روشن است که نه در فضاي استبدادي عصر قاجار و نه درعصر بنيادگرايان اسلامي هيچگونه تغييرات پايه اي و رسمي، که جنبش زنان بتواند بر آنان تکيه کرده و ظهور يابد رخ نداده بودند. بلکه گفتمان هاي جاري در اين دو دوره، که خود در پيوند متقابل با جنبش هاي اجتماعي گسترش يافته بودند ودر پي آن فعل و انفعالات سياسي و تغييرات کوتاه مدت در سيستم حکومتي، فضا و فرايافتي مساعد براي تکوين جنبش هاي اجتماعي ايجاد کرده و به آنان امکان جهش داده بودند.

 

با اتکا به نظريه ي «روند سياسي» مي توان مشخصه ي محوري جنبش زنان ايران از دوران مشروطه تا کنون، يعني خود جوش بودن و حالت سيالي آن را، توضيح داد. بدان مفهوم که جنبش زنان هر بار به عنوان کنش و حرکت در مقابل محدوديت ها و پديده هاي سياسي و تاريخي پا به عرصه ي وجود مي گذارد و بدين ترتيب در طبيعتش و قائم به ذات خويش خود جوش است. جبر و روند پديده هاي تاريخي و سياسي ضمن اينکه باعث افزايش نقاط مشترک زنان مي شوند، آنان را ترغيب و وادار به حرکت گروهي نيز مي کنند.

 

جنبش زنان ايران به سبب نقش حياتي و حساسي که دارد، در روند کنوني حياتش، همانند دوران مشروطه و مبارزات نهضت ملي، مدل مبارزاتي جديد و ملموسي به بار آورده است. مدل مبارزاتي کارکردي و ملموس جنبش زنان در روش و چگونگي برخورد آن با محدوديت ها، قوانين و پديده هاي اجتماعي مشهود ميشود، که آقاي مسعود بهنود آن را در مقاله شان تحت عنوان «براي هشت مارس دستبندهائي، نه از زر و سيم» بدين صورت شرح ميدهند: «درتاريخ مذکر بي رغبت نوشتند از تظاهرات زنان در برابر شمس العماره که وقتي قابلمه ها از زير چادر بيرون کشيدند و با قاشق بر آن کوفتند، يعني که گرسنه ايم، اولين نافرماني و اعتراض مدني بود». همچنين وي اشاره ميکند به ايستادگي زنان در مقابله با تانک کودتا در واقعه ي 28 مرداد در سه راه امين حضور. اگر دو مثال آقاي مسعود بهنود را به عنوان دو نماد مبارزاتي زنان در صد سال گذشته برگزينيم، به وضوح آشکار مي گردد که زنان ايراني با کنش هاي مشخص و برنامه ريزي شده و کارکردگرايانه وارد ميدان مبارزه ميشوند.

 

بازتاب بي نظير جنبش زنان ايران در سالهاي اخير در عرصه ي بين المللي و موفقيت آن در ايجاد شبکه بندي ميان اقشار مختلف اجتماعي، چه در مناطق مختلف کشور و چه با نهاد هاي فراکشوري، را مي توان با بينش طرفداران نظريه ي «بسيج منابع» به عنوان موفقيت چشمگير اين جنبش در بسيج منابع و نيروهاي انساني دانست. جنبش زنان اگر چه تا کنون نتوانسته نظام حکوتي را به عقب براند، ولي موفقيت اش در اين است که اقشار وسيعي از مردم را، که در دهه هاي گذشته با انفعا ل و سکوتشان به تقويت کنندگان نظام حکومتي تبديل شده بودند، از اين نظام بگيرد و در کنار خود به کنش و ابراز عقيده ترغيب کند. جنبش زنان گر چه بازخواني قرآن را (هنوز) به پيش نبرده و موفق در پيشبرد هدف تغيير قوانين نبوده، ولي با زير سوال بردن قوانين شرعي، تابوي فرمانبرداري مطلق ازشريعت را شکسته واطاعت از آن را محدود ساخته است. به جاست اگر بگوييم شعار نافرماني مدني، که سالهاي متوالي از جانب بخش هاي مختلف اپوزيسيون تبليغ مي شد، اما به علت فقدان فرايافت سياسي و مبارزاتي به سراندن روسري به عقب و عدم رعايت اونيفورم اجباري تقليل يافته بود، تحت فرايافت سياسي و مطالبات جنبش زنان نه تنها به يک اصل قابل اجرا تبديل گرديده، بلکه از محدوده ي روپوش و روسري به مراتب فراتر رفته و به نافرماني از قانون شرع گسترش يافته است. گر چه بسيار عجولانه خواهد بود اگر اين گونه رهيافت ها را با بينش طرفداران نظريه ي «بسيج منابع» به عنوان «دگرگوني اجتماعي» به مفهوم کلاسيک مورد نظر اين نظريه پردازان تلقي کنيم. اما واضح و آشکار است که طبق نظريه ي «بسيج منابع» جنبش زنان به عنوان نماينده و پيشبر دگرگوني اجتماعي، به ويژه با موفقيت اش در به حرکت درآورن نيروهاي انساني و جلب پشتيباني و کوشش گروه هاي مختلف اجتماعي، قدمي بسيار اساسي و پايه اي در مسير دگرگوني اجتماعي برداشته است.

 

روح سيال وحرکتي جنبش زنان از يک سو و فعاليت هاي کارکردي آن از سوي ديگر امکان نفوذش را در ميان اقشار مختلف تشديد و توسعه داده و همچنين امکان همگوني آن با روحيات، فرهنگ و فضاي تباري جامعه را ميسر کرده اند. مجموعه ي اين مشخصات زمينه اي مساعد براي رشد و اعتبار نافذ و جذاب مستمر جنبش زنان در اجتماع مي باشد. پيگيري و پيشبرد برنامه هاي کارکردي در ميان اقشار مختلف اجتماع، به ويژه در دو سه سال گذشته به طور مثال از کانال کمپين يک ميليون امضا، تاييد نظريه ي کيم دونگ چون، جامعه شناس کره اي است، مبني بر اينکه در کشورهاي جهان سوم نهضت هاي اجتماعي بين قشر روشنفکر وطبقات مختلف اجتماع رابطه برقرار ساخته و توسط فعاليت مشترک اينان رشد مي يابند. نکته ي بسيار اساسي و قابل توجه دراينجا، موفقيت جنبش زنان ايران نه تنها در گوناگوني اقشار مختلف اجتماعي است که به کنش ترغيب شده اند، بلکه همچنين در بستر وسيع کنش ها مي باشد. البته بحث در مورد وسعت منابع بسيج شده به تحقيقات گسترده تري نياز دارد.

 

مشخصه ي ديگر جنبش زنان ايران عدم جهت گيري ايدئولوژيک آن است. اين جنبش ضمن آنکه در مقابل ايدئولوژي حاکم و دولتي قد برافراشته، آرمان هاي عدالت خواهي و برابري طلبي خود را در هيچگونه فرايافت ايدئولوژيک نمي گنجاند. نکته ي بارز در اينجا اين است که جنبش زنان به دليل ساختار حرکتي و خود جوش اش و ايدئولوژيک نبودنش هيچگاه فرم سازمان به خود نگرفته است. همچنين اين جنبش از سويي به علت خواست ها و مطالبات مشخص اش واز سوي يگر بنا بر بافت اجتماعي اش و همچنين به موازات آن بر اساس صداقت اش در آرمان هاي انتخابي خود، خود را درگير کشمکش هاي قدرت طلبي نمي کند، نه در چارچوب دروني خود و نه در ارتباط با ساز و کار قدرت حکومتي و دولتي. البته اين به معنا ي عدم وجود پديده ي رقابت درون تشکيلاتي براي قدرت يابي نيست، بلکه حاکي از آن است که ساختار اين جنبش، تمرکز به رقابت براي قدرت را محدود، و دستيابي به اهداف و اجراي برنامه هاي کارکردي را اولويت مي بخشد. برخلاف اين سوء تعبير که در صفوف زنان بنابرهمبستگي جنسيتي و تجربه ي مشترک «ستم فضاعف» ، سلسله مراتب و قدرت طلبي شکل نمي گيرد، مي بايست اذعان داشت که، نبود و يا کمرنگي پديده هاي سلسله مراتب و قدرت طلبي نتيجه ي مشخصه هاي نامبرده ي جنبش زنان است و نه همبستگي زنانه. بدين روي ساختارهاي نامبرده در اينجا بر خلاف ساختارهاي ذهني و الگو برداري شده ي سازماني، که توجه و انرژي افراد را به درون سازمان و به جمع خودي سوق مي دهند، نگاه کنش گران و فعالين جنبش زنان را به محيط بيرون جهت داده و برقراري ارتباط با دنياي بيرون را ميسر مي سازند.

 

دراين رابطه جنبش زنان با گشودن باب بحث و گفتگو در مورد کشمکش هاي درون جنبش و رقابت پنهاني و پوشيده ، صداقت و صراحت در اذعان به وجود قدرت طلبي و رقابت خود آگاه و ناخودآگاه به مقابله با اين گونه پديده ها پرداخته و کوشش بر حفظ جنبش در مقابل خطرات و مضرات تمرکز به قدرت طلبي مي ورزد.

اگر چه جنبش زنان پيوسته با فوران و افزايش مطالبات اش، با محدوديت ها و موانع سختي همچون عدم اعطاي حق راي به زنان در دوران مشروطه، انحلال جمعيت زنان در عصر رضا شاه و اجراي سلسله قوانين شرعي زن ستيزدر نظام ولايتي روبرو گرديده، اما در يک بازنگري به صد سال گذشته مشاهده مي کنيم که جنبش زنان به دليل ساختارش همواره پيشرفت داشته، تا جايي که حتا پتانسيل ديگر نيرو ها را به خود جذب کرده. همچنين با انگشت گذاشتن به موضوعات خاص و مشخص، با کوشش و مبارزه براي مطالبات حياتي و ملموس، مفهوم مبارزه را از حالت ذهني، ايده آلي، شعاري و کليتي به در آورده و به آن فرم و چارچوب عملي، قابل لمس و قابل رويت بخشيده است. در نتيجه ي اين روند گفتمان زنان از حالت يک پديده ي انتلکتوئلي و روشن فکرمابانه به يک گفتمان مردمي، ملموس و روزمره تبديل گرديده است. از اين روي به دور از واقعيت نيست اگر بگوييم که جنبش زنان در ميان طيف وسيع اپوزيسيون، از دگراند يش تا نيروهاي مخالف رژيم و اپوزيسيون برون مرز ، از ديگر نيروها موفق تر است.

 

اگر داده هاي موجود در مورد جنبش زنان ايران را با نظريه هاي بحث شده در بالا ارزيابي نمائيم، حاصل آن است که جنبش زنان ايران با تکيه بر استراتژي و روشي که تا کنون داشته، در دراز مدت قادر به کاناليزه کردن و پيشبرد يک دگرگوني اجتماعي خواهد بود. زيرا اين جنبش تا کنون در نطفه بندي و شکل گيري نظريات سياسي و اجتماعي، که مبدا و منشايي براي پيشبرد يک دگرگوني اجتماعي ميباشند، نقش بسيار به سزايي ايفا کرده است.

 

ماخذ:

براي هشت مارس دستبندهائي، نه از زر و سيم /مسعود بهنود/ادوار نيوز

http://www.we-change.org/spip.php?article1793

Jenkins 1983

Kim Dong Chun, 1997

Mc Adam et al, 1988

Miethe, 1999

Tarrow: 1991

 
   

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .