نامه سرگشاده یک خانم پناهنده(گیتی کاوه) به شیرین عبادی

 اشاره : درجلسه جنبش فمینیستی که روز اول ماه جون دردانشگاه سواز - لندن برگزار شد، شیرین عبادی برنده ایرانی جایزه صلح نوبل که طی این سالها در زمینه حقوق بشر فعالیت می کند نیز سخنرانی داشت. عبادی در سخنان خود مسایلی را در رابطه با جبهه ملی و فعا لیت آن طی چندین دهه مطرح کرد که نظرات او مورد اعتراض برخی ازشرکت کنندگان قرارگرفت. گیتی کاوه  فعال سیاسی که در زمینه حقوق بشر نیز تلاش می کند نامه ای خطاب به شیرین عبادی نوشته است که می خوانید.

 با کمال تاسف مشاهده می کنم که سرکارهم مانند بنده و میلیونها ایرانی دیگر به درد بی درمان مهاجرت اجباری، زندگی درتبعید و به دور از ریشه های خود البته تا زمانی که جمهوری اسلامی پایدار است و نمی دانیم تا چه مدت ، مبتلا گردیده اید، دردی با ویژپی های مخصوص به خود.

 درجلسه سخنرانی روزشنبه اول ماه جون 2013 دردانشگاه (سواز) درلندن  تحت عنوان جنبش فمینیستی زنان، که به دعوت انجمن سخن برگزار گردید، سرکار و دیگر سخنرانان مطا لب سودمندی درباره  مسا ئل و مشکلات زنا ن مسلمان و ایرانی ایراد فرمودید. متاسفانه درخاتمه، سخنانی در ارتباط با سازمان های افراطی سیاسی بیان نمودید و نام جبهه ملی راهم در ردیف دو سازمان افراطی، حزب توده وچریکهای فدایی، قرار دادید که از دید بنده کمال بی انصافی سرکار به زنان و مردان مبارزی بود که زندگی خود را در ادامه راه مبارزات ملی گداشته اند. این راهم باید متذکر شوم که، سرکارهم مانند من به خانوادۀ ملّیون تعلق دارید  و با خدمات شایان جبهۀ ملی به رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق در جهت ملی شدن صنعت نفت و مهمتر از همه دموکراسی و حاکمیت ملی آشنا می باشید. سرکار بی محابا نام این سازمان را در کنارحزبی چون حزب توده قرار می دهید که سابقه ای جز خیانت به منافع ملی ایران ندارد. اگر چه من به عنوان یک معترض به فرمایشات شما، اعتراض کنان جلسه را ترک نمودم، اما بنظر من شما، خانم شیرین عبادی، به عنوان یک زن حقوقدان و فعال حقوق بشر و برندۀ جایزه صلح نوبل به دور از انصاف است که به حق به اشتباهی که دونفر از سران جبهه ملی ( آقایان سنجابی و فروهر) درسال 57 مرتکب شده اند، اشاره فرمایید و به کوششی که در ادامه راه مصدق از طرف دکتر بختیار به عمل آمد اشاره ای نفرمایید، شخصیتی که به گواه تاریخ، از معدود کسانی بود که به اثرات شوم یک نظام مذهبی به مردم هشتار داد و تا آخرین نفس علیه روی کار آمدن جمهور اسلامی و سپس علیه موجودیت این رژیم واپسگرا مبارزه کرد.

سرکارخانم عبادی، آیا نفس اینکه جوانی که در حوادث آن روز هنوز متولد هم نشده بود و بختیار را فقط ازطریق گفتار و نوشتار می شناسد که درجلسه این سئوال را از شما مطرح کند که : چرا پشت بختیار نایستادید ؟ سئوالی نیست که امروزه به حق همۀ جوانان ایران از روشنفکران نسل من و شما می نمایند و انتظار جواب دارند؟ قبول بفرمایید که پاسخ های سرکار: من از فرد خاصی حمایت نمی کنم برای اینکه  دوست ما ( اشازه به یکی ازسخنرانان) ما مطالبه محوریم و یا نمی دانم اگر بختیار هم می ماند آیا او هم اجازه می داد یا نمی داد؟ منظور شما یعنی آزادی های دموکراتیک به زنان چیست ؟ و سپس اضافه نمودید، ما حزب سیاسی نیستیم، ماجنبش زنان هستیم. دموکراسی با دستان توانای زن ایرانی به ایران خواهد آمد و ما به انتظار آن روز هستیم . جواب هایی از این دست نمی تواند  برای زنان و جوانانی که ثمره این غفلت بزرگ را به دوش می کشند قانع کننده باشد. خواست مردم ایران در سال 57 برکناری دیکتاتوری حاکم بود و آنچه را که دکتر بختیار در مدت کوتاه مدتش انجام داد بشرج زیرند:

انحلال ساواک – آزادی زندانیان سیاسی – آزادی مطبوعات – آزادی تجمعات – آزادی احزاب – مهمتر ازهمه عنوان نمودن و پیشنهاد مقوله جدایی دین از حکومت «لائیسیته» را بختیار و تنها بختیاربود که در مدت 37 روز عنوان نمود. البته تنها کاری را که بختیار انجام نداد آب و برق رایگان و آوردن نفت بر سر سفره ملت وسپس به آتش کشیدن آن سفره وتهی نمودن آن بود.

آیا بنظر  سرکاراعمال او باتوجه به کتاب زندگیش ( وفاداری بی دریغ و مستمرش به راه مصدق و قبول تاوان آن به  صورت زندان و محرومیت ) نمی توانست شروع خوبی برای استقرار دموکراسی در مملکتمان باشد؟

اعتراض بنده به سرکار اینست که چطور بانوی فرهیخته ای که حقوقدان است این چنین بی رویه  جبهه ملی وزنده یاد دکترشاپور بختیار را در کنار سازمانهایی قرار می دهد که از عناصر اصلی به قدرت رسیدن ملاها و شکل گرفتن جمهوری اسلامی بودند؟

در گفته سرکار که میفرمایید : « دموکراسی با دستان توانای زن ایرانی به ایران خواهد آمد و ما به انتظار آن روز هستیم» . ممکن است بفرمایید که چگونه درجمهوری اسلامی با وجود قانون اساسی آن که هیچگونه حقی برای ملت و بخصوص زنان قائل نیست می توان به این خواست رسید؟.

سرکاربعنوان یک حقوقدان و آشنا به حقوق بین الملل بخوبی می دانید که قانون اساسی هر کشوری مادر کلیه قوانین جاری درآن است . بنابراین سئوال این است که آیا قانون اساسی جمهوری اسلامی دارای چنان محتوای دموکراتیک است ؟ آیا دستان توانای زن ایرانی قادر است در چارچوب این قانون که همۀ دست ها را بازنجیری از خرافات مذهبی ازپشت بسته است، آنهم با طرح شعارهای کلی که باید قبول نماییم که تاکنون حاصلی نداشته است، دموکراسی را آنطور که جنابعالی می فرمایید به ایران بازگرداند ؟.

 خانم عبادی عزیز، وظیفه سرکاربعنوان برنده جایزه صلح نوبل بمراتب عظیم ترازمن است و پیشنهاد من به سرکار این است که اجازه ندهید از صحبت های شما سوءاستفاده شود ونام مردان شجاع و دلیر و وطن پرست میهن به فراموشی سپرده شود. سرکار بعنوان یک زن حقوقدان وبرنده جایزه صلح نوبل وظیفه سنگینی را بر دوشهایتان حمل می نمایید و اکنون که وطن عزیز در حساس ترین موقعیت قرار دارد و خطر تجزیه وحمله نظامی، باید این گربه ی زیبا و ملوس را که اکنون به شیری مبدل گردیده است از دست اهریمنان نجات بدهیم. ازشما تقاضا دارم مانند یک زن (نه مرد) اما مرد و مردانه همانطور که زنده یاد دکترشاپور بختیار راه را به ملت ایران نشان داد شما هم به عنوان برنده جایزه صلح نوبل و با استناد به ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده 25 میثاق حقوق مدنی و سیاسی و چند قطعنامه مجمع عمومی دربارۀ انتخابات و اعلامیه انتخابات آزاد ومنصفانه» شورای اتحادیه بین المجالس که جمهوری اسلامی ایران هم یکی از 112 کشوری است که این سند را امضاء نموده است ، شعار استراتژیک انتخابات آزاد برای تدوین یک قانون اساسی متکی به حاکمیت ملی را به عنوان قدم اولیه درراه رسیدن به دموکراسی طرح و پیگیری نمایید. و به عنوان یک زن ایرانی درهدایت چنین جنبشی که زنان ایران بالطبع درآن شرکت دارند دخیل باشید. چه هدایت کننده کسی است که راهبری نماید و نه اینکه به دنبال مردم به راه افتد، البته این درست همان کاری بود که بختیار در سال 57 و 58 انحام داد.

 خون زنان ومردانی که از فردای انقلاب بر پشت بام مدرسه علویه تا کنون به زمین ریخته شده، روی دوشهای من سنگینی مینماید و وجدانم را حتی یک لحظه آرام نمی گذارد که من در امنیت و رفاه به زندگی خود ادامه دهم آن هم درحالی که مردان ایرانی روزها و هفته ها با دست خالی به خانه ها بازمیگردند وشرمنده از آوردن نان بر سر سفره خانواده شان و زنان ایرانی برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان مجبور به خود فروشی میباشند و جوانان این مرز پرگهر در راه رسیدن به آزادی روزانه حلق آویز می شوند.  

گیتی کاوه

ژوئن 2013

gitty_kaveh@yahoo.com