از مسیو دُبُـنـاک تـا لـوران فـابیـوس «پنجمین بداخلاقی فـرانسه با ایران» از اوایل قرن نوردهم میلادی که ایران و فرانسه به طور جدّی رابطه برقرار کردند و رفت و آمدها شروع شد، ایرانیها سخت شیفتهٔ شیوهٔ زندگی فرانسویها شدند و در زمینههای گوناگون فرهنگی و ادبی و سیاسی و علمی از آنها درس گرفتند و آموختند و حتی تقلید کردند. به جرئت میتوان ادعا کرد که در انتقال ایدههای سازندهٔ عصر روشنگری به ایران، فرانسه نقشی ارزنده ایفاء کرده و ازین لحاظ ایرانیان به ویژه نیروهای ترقیخواه ایرانی وامدار روشنفکران و متفکرانِ بزرگ فرانسوی هستند. از طرفی درگذشته فرانسه هیچوقت پایگاه استعماری یا نقطهٔ نفوذ خاصّی در ایران نداشت و از دیگر سوی با امپراتوری سلطهگر انگلیس و روس که دشمن ایران بودند، شدیداً اختلاف منافع پیدا کرد و کارشان به ستیزهجویی و مقابله نظامی کشید. بدین جهت بنا بر مثلِ معروفِ «دشمن دشمن من، دوستِ من است»، ایرانیها دولتهای فرانسه را همیشه دوست ایران تلقی میکردند و بر این گمان بودند که در رسیدن به حقوق ملی و مقابله با زورگوییهای بینالمللی روی فرانسه میتوان حساب کرد. اما اسناد تاریخی میگویند: هر وقت منافع فرانسه اقتضاء کرده دولتهای مختلف فرانسوی از خوش خدمتی به دشمنان ایران خودداری ننمودهاند و اگر لازم دیدهاند تعهداتشان را هم زیر پا گذاشتهاند: ۱- مورد اول مربوط میشود به پایان دورهٔ صفوبه که با سلطهٔ محمود و اشرف افغان بر ایران و قتل مظلومانهٔ شاه سلطان حسین صفوی در اصفهان، کار مملکت چنان به سستی کشیده و شیرازهٔ امورکشوری چنان از هم گسیخته بود که هر یاغی داخلی یا متجاوز قوی خارجی فرصت مناسبی مییافت تا آشوبی بر پا کند و یا گوشهیی از ایران را به تصّرف خود درآورد. در این میان پتر کبیر، تزار روسیه که کشورش را به قدرتی در سطح جهانی ارتقاء داده بود، با سودجویی از سستی کار ایران و ایرانیان، لشکر به جنوب قفقاز کشید و در پی تصّرف باکو و شمالِ شیروان و گیلان و مازندان درآمد. در چنین موقعیتی یعنی همم– زمان با پیشرفت نفوذ روسّیه در غرب و شمال ایران، امپراتوری عثمانی هم برای سلطه بر ایران آشوب زده، به رقابتِ سختی با روسیه تزاری برخاست تا حدّی که نپُلویف سفیر روسیّه در استانبول دستگیر و محبوس گشت و با صلاحدید علماء مذهبی و تایید سلطان احمد سوم، مقامات دینی و دولتی عثمانی مصمّم به جهاد با روسّیه و تصّرف ایران شدند. لذا نیروهای عثمانی با سرعت تمام تهاجم کردند و ولایات شمال غربی و بخشهایی از غرب ایران را تا همدان به اشغال خود درآوردند. از آنجایی که خطر رویارویی رسیّه تزاری و عثمانی هر لحظه بیشتر میشد و فرانسه نیز به دلایل ویژهٔ داخلی و خارجی نیازمند به دوستی با روسیّه و عثمانی بود، پادرمیانی نمود و سفیر فرانسه در استانبول، جناب مسیو دُبُناک در میان افتاد و در سال ۱۷۲۴ میلادی برابر با سال ۱۱۳۶ هجری قمری عهدنامه استانبول را بین دو دولت روس و عثمانی به امضاء رساند. نویسندهٔ بزرگ ایرانی، محمدعلی جمالزاده دربارهٔ این قرارداد مینویسد: «مطابقِ این عهدنامه داغستان و قسمت شمالی شیروان و ایالتهای گیلان و مازندان و استرآباد مُلک روس و ولایات شمال غربی ایران یعنی ارمنستان و آذربایجان و کردستان تا کرمانشاهان و همدان که در همان اوقات عثمانیها از پریشانی اوضاع ایران استفاده نموده و تصّرف نموده بودند، مُلک عثمانی شناخته میشد و هم در این عهدنامه مقرر گردید که اگر تهماسب دوم با این عهدنامه همراه است او را کمک کنند که سلطنت ایران یابد و الا شاهزادهٔ دیگری را به سلطنت انتخاب نمایند... بر طبق مادۀ اول این عهدنامه... گرجستان به عثمانی تعلّق گرفته و دربند و باکو و گیلان و مازندان و استرآباد و تمام سواحل غربی بحرخزر از تِرِک تا مصبِ رودِ ارس به دست روسیّه میافتاد. به موجب مادهٔ دوم و سوم این عهدنامه سرحّدِ عثمانی از مصبِ رود ارس که تقطهٔ تلاقی سرحدّ بین ایران و روس عثمانی بوده شروع شده و از یک ساعتی مغربی اردبیل گذشته به طرف همدان و کرمانشاه روان میشد و ازین قرار تمام خاک ارمنستان و شهر ایروان و قسمت مهم آذربایجان با تبریز و دریاچهٔ اورمیه و ایالت کردستان ضمیمهٔ خاکِ عثمانی میشد و بین خاک عثمانی و گیلان یک حاشیه باریکی خاک بیطرف ایران میماند.» (۱) جمالزاده در ادامه میگوید: «این عهدنامه و تقسیم خاک ایران و تعیین منطقهٔ بیطرف و انجام نیافتن آن عهدنامهای را به خاطر مجسّم میسازد که قریب دویست سال پس از آنجانشینان پتر کبیر با دولت انگلیس بستند و آن هم به حمدالله عمر کوتاه داشت و جز لعنت و نفرین تاریخ نتیجهای عاید طرفداران آن نگردید.» (۲) ۲- مورد دوم به بد عهدی ناپلئون بناپارت امپراتور معروف فرانسه برمیگردد. میدانیم که از همان آغاز قرن نوزدهم میلادی روسِه تزاری اشغال نظامی سرزمینهای ایرانی واقع در قفقاز و غرب دریای خزر را به طور جدّی شروع کرده بود... فتحعلی شاه قاجار هم پس از ناامیدی از اتحاد با عثمانی در مقابلِ تهاجمات روسیّه و نیز ناتوانی از جلب حمایت انگلستان برای مقاومت در برابر تجاوزات روسیان روی به ناپلئون امپراتور فرانسه آورد. از آن سوی ناپلئون نظر به هندوستان داشت و برای رفتن به آنجا و انتقام کشی از انگلیسها اتحاد با ایران را ضروری و مناسبترین سیاست میدانست. چون هر دو کشور با روسیّه نیز در جنگ و جدال بودند، لذا نیاز به دوستی و همکاری با یکدیگر را حسّ میکردند. این گسترش و شدّت یافتن جنگ بین فرانسه و روسیّه در سال ۱۸۰۵ میلادی ناپلئون را در اتحاد با ایران هر چه بیشنر مصمم کرد. پژوهشگرِ برجستهٔ ایرانی دکتر محمدامین ریاحی در این مورد مینویسد: «ناپلئون در اندیشهٔ اتحاد با ایران مصممتر شد. سفیرانی از دو سوی راه دور و دراز میان تهران و پاریس را با وجود موانع و دشواریهای آن روز پیمودند و رفتند و آمدند: در اکتبر ۱۸۰۵ ناپلئون دومین نامهٔ خود را به ایران فرستاد، در همان سال محمدرضا خان بیگلربیگی قزوین... به عنوان سفیر فوقالعاده ایران به دربار ناپلئون فرستاده شد. در پنجم ژوئن ۱۸۰۶ ژوبر، اندکی بعد لابلانش به تهران رسید... تا سرانجام سرتیپ گاردان... وارد تبریز گردید... در این مرحله، ناپلئون میخواست ضمن فراهم آوردن موجبات وصول به هدف اصلی بلندپروازانهٔ خود «لشکرکشی به هند» انگلیسیها را از ایران بیرون راند، ایران را در برابر روسیّه نیرومند و پایدارتر سازد و با ایجاد اتحاد سه گانهای میان فرانسه و ایران و عثمانی بیم و هراس در دلهای دشمنان خویش اندازد، و نظر آنان را از اروپا منحرف سازد و یک نکتهٔ مهم اینکه روسها را مجبور به سازش و کنار آمدن با خویش گرداند، هدفی که اندکی بعد با امضای پیمان تیلسیت بدان رسید.... در چهارم ماه مه ۱۸۰۷ در لشکرگاه فین کن اشتاین در لهستان پیمانی میان ایران و فرانسه به امضای میرزا محمدرضا خان سفیر فوق العادهٔ ایران، و یکی از وزیران ناپلئون رسید... (۳) امضای پیمان فین کن اشتاین در میان ایرانیان اسباب قوت قلب بیشتری شد و عباس میرزا نائبالسلطنه را در مبارزه با متجاوزان تزاری امیدوارتر و پایدارتر کرد. فتحعلی شاه هم با تکیه بر این پیمان بر این نظر بود که با حمایتِ فرانسه نهایتاً روسیان را شکست داده از ایران بیرون خواهد راند. اما خوش درخشید ولی دولت مستأجل بود امین ریاحی مینویسد: » هنوز مرکب پیمان فین کن اشتاین خشک نشده بود «دو ماه پس از آن»، و هنوز سرتیپ گاردان در راه سفر خود به ایران به استانبول هم نرسیده بود که در روز ۷ ژوئیه ۱۸۰۷ به روی زورقی در میانِ رودخانهٔ نیه من در تیلسیت واقع در پروس خاوری ناپلئون والکساندر اول تزار روسیه پیمانی را بستند که شومترین عواقب را برای ایران داشت... در ۱۰ نوامبر ۱۸۰۷ یعنی چهار ماه پس از پیمان تیلسیت وزیر روابط خارجی ناپلئون به گاردان نوشت: «ادامهٔ جنگ در میان ایران و روسیه امروز سودی نخواهد داشت اعلیحضرت امپراتور میل دارد صلح در میان دو دولت برقرار شود... در نامههای بعدی که گاردان به فتحعلی شاه نوشته سببِ فراموش شدگی منافع ایران در عهدنامهٔ تیلسیت چنین توجیه شده است که هنوز ناپلئون مطمئن نبوده است که ایران پیمان فین کن اشتاین را تایید خواهد کرد!... ژنرال گاردان در تمام تابستان ۱۲۲۳ هجری قمری ۱۸۰۸ میلادی سرگرم فریب دادن ایرانیان بود. با اینکه میدانست با پیمان تیلسیت سیاست فرانسه نسبت به ایران عوض شده و اینک فرانسه و روس در کنار هم در برابر انگلیس صف بستهاند، هر روز وعده میداد که امروز و فردا پیکی از پاریس خواهد رسید. و مژده اقدامات ناپلئون را برای بازپس گرفتن شهرهای اشغال شدهٔ ایران خواهد آورد. این دغلکاریِ ناپلئون و سفیرش گاردان مانع بسیج و آمادگی نیروهای ایران و پایداری آنها در برابر پیشروی روسها گردید و چندین شهر مهم... در آن سوی ارس برای همیشه از دست رفت... اکنون این ناجوانمردی ناپلئون را با جوانمردی و دوراندیشی آلمانها مقایسه کنید که در اواخر جنگ اول جهانی بعد از شکست روسیه در پیمان برست لیتو فسک که با روسها امضاء کردند، تمامیت ایران را گنجانیدند و هم روسهای شکست خورده و هم ترکهای متحد خود را ملزم به تخلیهٔ ایران ساختند. و بدین ترتیب دین خود را در برابر مبارزات مردم ایران با روس و انگلیس و مساعی «کمیته همکاری ایران و آلمان» به ریاست تقیزاده در برلن، و حکومت مهاجر به ریاست نظامالسلطنه در کرمانشاه را ادا کردند»(۴) ۳- در مورد تقسیم ایران به دو منطقهٔ نفوذ انگلیس و روس در سال ۱۹۰۷ میلادی باز گفته میشود که دولتِ فرانسه پیشنهاد دهندهٔ اصلیِ آن عهدنامهٔ شومِ ضد ایرانی بوده تا اختلافات روس و انگلیس بر سر ایران فیصله یابد و سه کشور انگلیس و روس و فرانسه در برابر قدرت تهدید کنندهٔ آلمانِ نوظهور متحداً بتوانند همکاری کنند. بنا به این پیمان استعماری قرار بود که: الف - بخشهای جنوبی و شرقی ایران از آن انگلستان باشد ب - شمال و مرکز ایران حوزه نفوذ روسیه تزاری باشد پ - باقیمانده خاک ایران از آن دولت مرکزی تلقی گردد این پیمان درست روزِ قتل امینالسلطان در هشتم شهریور ۱۲۸۶ برابر ماه آگوست ۱۹۰۷ میلادی از طریق سفارت انگلستان به وزیر امور خارجه ایران ابلاغ گردید اما مجلس شورای ملی ایران با قاطعیت تمام آن را بیاعتبار خواند و ردّ کرد. ضمن اینکه اجرای عملی آن پیمان استعماری ضد ایرانی به علل گوناگونی که همه میدانند ممکن نگردید فقط بدنامی و رسوایی برای مستعمرهچیها باقی ماند. ۴- مورد چهارم حمایت فرانسه از صدام حسین در جنگ ویرانگرانه با ایران است که برای فرانسویها مایهٔ رسوایی ابدی گردید. فرزندان انقلاب کبیر، آن هم از نوع سوسیالیست و مترقیاش در برابر دلارهای اهدایی عربستان و کویت و امارات... تاب مقاومت نیاوردند و با روانه کردن سیل سلاحهای مرگبار و جنگنده جتهای سوپر اتاندارد به حمایت از صدام بعثی برخاستند و در کنار متجاوزانِ جنایتکار بعثی قرار گرفتند. از آن جنگ تجاوزکارانه زمان زیادی نمیگذرد. سازمان ملل متحد عراق بعثی را متجاوز اصلی شناخته است و مسئول واقعی آن جنایت دانسته. اما فرانسه که حامی اصلی آن متجاوزان بعثی بوده هنوز عذری از ایران ستمدیده نخواسته و از خانوادههای صدها هزار قربانیِ سلاحهای فرانسوی پوزشی نطلبیده است. ولی خطای عظیم مسئولان فرانسوی این است که پروندهٔ آن جنگ ضد ایرانی را بسته تلقی میکنند واز یاد بردهاند که پروندهٔ جنگ میان ملتها بسته میشود اما پروندهٔ جنایتهای ضد بشری عصر ما همیشه گشوده است و قضاوت آخرین وجود ندارد. خاصه پروندههایی که خون چکانند و از وجدانهای آزاد این دنیا داوری آزاد و نو میطلبند... ۵- مورد پنجم، همین شیرینکاری لوران فابیوس وزیرِ امورِ خارجه فرانسه در مذاکرات ایران با گروه پنج به علاوه یک بود که از عقد قرارداد و یا اخذ تصمیم نهایی جلوگیری کرد. البته دنیای آگاه از واقعیت این شیرنکاری فابیوس با خبر است و میداند که فرانسه ازین خوش خدمتی به دشمنان ایران، طرفی نخواهد بست، همانگونه که در گذشته هم نبست و تنها بدنامی برایش باقی ماند... نکته نهایی اینکه، بیان واقعیتهای تلخِ گذشته برای ستیزهجویی و دشمن تراشی نیست بل شناخت گذشته و یادآوری جنبههای منفیِ رابطه با قدرتهای خارجی، راهی است برای جلوگیری از تکرار آنها و ایجاد روابطی تازه بر پایهٔ انصاف و انسانیت و احترام متقابل... آبان ماه ۱۳۹۲- تکزاس ———————————- زیرنوشتهها: ۱- تاریخ روابط ایران و روس – ص. ۱۸۱ و ۱۸۰ ۲- همان منابع ۳- امین ریاحی – سفارتنامههای ایرانی صفحههای ۲۶۹، ۲۷۲، ۲۷۳، ۲۷۴ و ۲۷۵- ۴- همان منابع |
تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - اروپا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد . |