سپاس از حمایت  و با صبوری: لبخند بر نیش به جنبش سبز!

  بهروز قاسمی

"با حصر رهبران جنبش نه ايران قيامت شد؛ نه بدنه اين جنبش توانست خود را بازسازی کند؛ و نه حتی اين بدنه فراتر از چند سه شنبه حمايت جدی ديگری از رهبران انجام داد! با قطع ارتباط رهبران و بدنه خللی در جنبش سبز پديد آمد که هيچ گاه ديگر مجالی برای پر کردنش پديد نیامد."    "پیمان عارف"
با سپاس ازمتن حمایتی آقای پیمان عارف نه از جنبش سبز! که از رهبران محصور آن.

جناب عارف به درستی اشاره به نقض قانون در مورد حصر شاخصان جنبش سبز توسط رئیسان قوه قضایی کرده اند و آنکه این ناقضان، خود مجرم و به احتمال، قابل به پیگرد هستند... که جای سپاسگزاری از ایشان دارد و البته به نظر میآید از آنجا که سعی به تحقیر جنبش سبز با ظرافت قلم در زمختی روزگارعلیه آن جنبش نوپا داشته اند که شاید احساس یک تسویه حساب به توانایی بیش از مزاج خویش، تفسیر شود.

جناب عارف، مستحضرهستند در طی ۱۶ سال تحریم انتخابات(۱۳۶۰-۱۳۷۶) توسط ناراضیان سیاسی داخلی و خارجی قیامت نشد! و در تبلیغ و دعوت مردم برای تحریم در۱۳۸۰ بازهم قیامت! نشد به جز قیامت سازی حاصل از روی کار آمدن پدیده‌ای به نام احمدی نژاد و علیرغم خواست تمام شبکه‌های فارسی زبان و ناراضیان خارجی و داخلی جهت دعوت به تحریم در انتخابات ۱۳۸۸ یک قیامت! شد و آن ظهور یک جنبش دمکراسی خواهی به عنوان یک ثبت تاریخی در مطالبات ملت ایران در پی جنبشهای پیشین خود نظیر جنبش مشروطه خواهی و جنبش ملی گرایی بود که کم قیامتی نبود.

جنبش سبز در آغاز، حمایت از خواستهای قانون محور، در قالب پشتیبانی از یک نامزد انتخاباتی بود و با مشاهده تقلب انتخاباتی به یک اعتراض جمعی علیه تقلب بدل شد و با واکنش خشونت آمیز نیروهای متقلب، به یک جنبش دمکراسی خواهی، هم بدل شد و هم ثبت تاریخی، که در گفتمان و حافظه ملی، غیر قابل برگشت مینماید.

بدنه این جنبش، مردمی چند میلیونی  بودند درخیابان و نه در فضای مجازی یا در بدنه مطبوعاتی اصحاب رسانه که اینان(اصحاب رسانه) اطلاع رسان آن جنبش بودند و اگر استبداد اطلاع رسان را از ترس فاعل خبر جلب میکند، بدنه اطلاع رسانی باید خود را بازسازی کند نه فاعل خبر ساز.

تحلیلگر سیاسی که قادر به ارزیابی بازی برد برد ملت نیست باید روش تحلیل(متودولوژی) خود را بازسازی کند نه  تیزهوش مردمی که با اعتراض مسالمت آمیز، شروع می کنند و با اعتراض صلح آمیز در سکوت، ادامه میدهند و با دفاع مشروع از خود در مقابل خشونت سازمان یافته مستبد(روز عاشورا) یک دوره اعتراضی را خاتمه می دهند که ادامه آن، تنها ورود به نبرد مسلحانه در مقابله با "قتل عام درمانی" را ایجاب می کند، تا در فرصتی دیگر بازی را در زمین حریف آغاز کنند و گواه آن، این همه وحشت مشهود حریف از احتمال تکرار آن جنبش است که تابش نباشد.
استبدا اگر به خواست مردم در انتخابات تن در می داد، راهی جز تمکین به قانون نداشت که تبهکار، ترک عادتش موجب مرضش گردد و اگر به نتیجه واقعی تن در می داد که نداد، مشروعیت از کف می داد که داد، پس مردم در قالب جنبش سبز به برد بردی دست یافتند که پیمان عزیز، حضیضش فرض کردند وآنان بودند که مستبد را  به رذالتش به عین فاش نمودند.

ایشان(پیمان عزیز) میفرمایند: .....و نه حتی این بدنه فراتر از چند سه شنبه حمایت جدی دیگری از رهبران انجام داد! با قطع ارتباط رهبران و بدنه خللی در جنبش سبز پديد آمد که هيچ گاه ديگر مجالی برای پر کردنش پديد نیامد.

یکی از معایب چهره!  شدن آنست که دیگر صلاح نمی باشد در خیابان(حرکت اعتراضی) باشی،  یعنی همانجا که سرنوشت تعیین میشود و از این بابت بر پیمان عزیز خرده نمیگیرم که در تبادل پیام بدنه مستبد(سپاه) با بدنه جنبش سبز(مردم کف خیابان) نتوانسته نتیجه رویارویی نهایی را در قالب قیامت! عاشورایی مستفاد کند.

پیمان عزیز قیامتی که باید به پا میشد، پیش از آن حصر به پا شد و با پای چند صد هزار پا در رکاب شرافت که پیشاپیش حمایت پیش کش کردند نه منتظر مانده برای روز موعود که اگر از رهبران پیش نباشند عقب نمانده اند.

در ۸ محور اصلی در مرکز تهران جبهه‌ای باز شد به عرض اراده و به انسجام عشق که تصاویرش در یوتویوب خانه فرنگ، موجود است از یک سو گلوله پلاستیکی، گاز اشک آور، باتوم و شکر برقی اورژینال آلمانی....قمه، چاقوی وطنی.... و بی‌شرافتی شغلی و در سوی دیگر، سنگ، تنها ثروت و سلاح بی‌دفاعان و یک عالمه شرافت شهروندی، نتیجه شکست شبه نظامیان سپاه شیطان از خوب مردان و زنان دوران، ناگهان ظهور انصار حزب شیطان نه با باتوم و نه با آب پاچ در میدان که با تک تیر انداز و مسلسل، نه برای متفرق کردن که جهت قتل برای درمان!

جنبش ما سبز بود که قرار نبود سرخ باشد که شایسته انصار شیطان، سرخش بود و ما نه سرخ کاره که سبزه کار بودیم! پس به عینی خرد جمعی فریاد زد: بسیج کم اوورده رفته سپاه اوورده..... هم جنبش پیام واضح خود به گوش استبداد رساند و هم استبداد اراده خود جهت درمان نارضایتی عیان کرد و شما ۸ ماه پا درکفشی امنیه استبداد را ندیدید؟ هزینه کهریزکیان و معلول گشتگان عشق را ندیدید و از ۲۵ خرداد تا ۲۵ بهمن را ندیدید؟ ندیدید که فقط "چو" انداختن برای قصد اعتراض تا یکسال پس از آن ۸ ماه، ایجاد دل پیچه در اصحاب گمنامان امام زمانی می کرد؟ و چند سه شنبه را دیدید که گفتند خبری نشد، گرچه گزمگان سنگ شده در گذرگاهها از ترس خبر، هر سه شنبه با لبخند رهگذران به سخره گرفته میشدند؟ خبر را باید ساخت و خبر سازان پس از آنچه شرح آن رفت یا باید خبر ارتش آزاد می ساختند یا بی‌خبر گذاشتن ارتش استبداد از انگیزه سکوت خود که دومی به خرد جمعی رقم خرد تا فرصتی دگر برای ساز خبر!

و عجیب آنکه پیمان عزیز آنچنان از قطع ارتباط رهبران جنبش با بدنه می گوید و خللی که هیچگاه مجال پر کردنش پدید نیامد؟!! که گویی از حزب یا سازمان (ارگانایز) سخن می گوید که در ریز هر حرکت خود از رهبری، بفرموده، پیج بیسیمی میشده است؟! شما گویا بین رفتار و رابطه جنبش با سازمان یا حزب تفاوت ندیده اید؟

 البته درست است که در چندین دهه اخیر به درازای یک نسل جامعه ما شاهد ظهور هیچ "جنبشی" نبوده است که هم ما با مشاهده این جنبش، شعف زده شدیم و هم شما از جنبش، زده شدید!

 بهروز قاسمی
۲۳/آبان/۱۳۹۲
۲۰۱۳/۱۱/۱۴  



تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .