شبح فاشیزم برفضای سیاسی آینده کشور هنگامی سطح آگاهی و دانش جامعهای نسبت به اجتماع و محیط زندگی و پیرامون جهان عمق نداشته باشد، این باورهای اعتقادی و تودهای است که عمیق می شود، وضعیت بد، این است که پیشگامان روشنفکری آن جامعه نتوانند ایدهای ارائه نمایند که مسیر جامعه را از موقعیت موجود به موقعیت دیگر تغییر دهد و بدترین وضعیت، آن است که روشنفکران در موقعیت و جایگاه خود به دنباله رو باورهای تودههای مطیع تبدیل گردند. در اینصورت نقش و جایگاه روشنفکران و پیش گامان اندیشه مستحیل در توده هاست، هایدگر فیلسوف آلمانی دارای درجهای از دانش فلسفه زمان خود بود اما هنگامی در کنار هیتلر به ستایش تفکر فاشیستی او پرداخت خود را در تاریخ فاشیزم سهیم کرد و از جایگاه رفیع خود به حضیض رسید. بدون تردید تنفر و انزجار جامعه آلمان و جهانیان ازهیتلر سهمی را نیز نصیب هایدگر کرده است... بدون تردید تفکری بالنده بر جوامع تودهای مسلط نیست، جامعه تودهای آن جامعه ایده آلی است که دارای بستر مناسب برای پذیرش تاثیرات عمیق مذهبی و دینی و هر نوع ایدئولوژی است. بازیگران سیاسی که حکومت کردن بر یک جامعه دینی و تودهای را بر می گزینند الزاما خود دارای ویزگیهای تودهای نیستند بلکه دارای ویژگی برتری طلبانه از زاویه نهاد مذهب و دین هستند و همواره از طریق نفوذ بر ذهن و روان تودهها در مصدرجامعه تودهای قرار میگیرند. حاکمیت کلیسا بر جامعه اروپا در دوران هزاره سیاه مصدر اسقفها و پاپها بوده است. در ایران اما کمتر کسی است نداند که نظام جمهوری اسلامی با ایجاد و تکیه بر توهمات مذهبی و تحمیق تودهها مبارزه برعلیه غرب و بویژه شیطان بزرگ را سلاح کار خود قرار داده و با سوار شدن بر گرده توده ها، حکومت سبعانه خود را تا کنون تداوم بخشیده است، شعار محوری مرگ بر آمریکا که در قلب ایدئولوژی ولایی سالها خوراک تودهها شده و به تودههای مطیع زبان مرگ را آموخته است اکنون در ناباورذهن تودههای فرمانبر با لکنت روبرو شده است، اینکه چگونه کمرنبد ایمنی ایدئولوزیک نظام از هم گسسته شده و ولایت و نظام در مقابل شیطان بزرگ به تقلب و تقلا نشسته اند. در سال ۵۷ انقلاب به مفهوم واقعی کلمه که جابجایی طبقاتی و انتقال منافع اقتصادی از یک طبقه و قشر به طبقه دیگر است در بطن جامعه تودهای ایران و درسطح سیاسی کشور رخ داده است. حضور گسترده تودهها در عرصه اجتماعی- سیاسی سالها حلقهای از قدرت تودهای در اطراف رژیم اسلامی ایجاد کرد بگونهای که با ایجاد مصونیت، نظام را از هر گزندی محفوظ نگاه داشت. نقش تودهها برای نظام همواره اهمیت ویژهای داشت و رژیم برای تداوم این حفاظ تودهای از دو فاکتور الف- تداوم توهم آفرینی مذهبی با کشف صدها هزارامام زادهای جعلی و مقدسینی ناشناخته از صلاله پیامبر و دوازده امام شیعی و چاه جمکران برای جلب توده ها از آنها بهره برد و ب- ایجاد اشتغال کاذب به منظور تامین منافع اقتصادی بخشهای تودههای پیرو نظام به جهت حفظ تداوم حضور آنها پیرامون حکومت. این حلقه تودهای اطراف حکومت اما پایدار نماند و در گذر زمان بتدریج از هم گسست. با عبور از دهه شصت و ظهور نسل جدید این سوال از درون واقعیتهای موجود نظام پدید آمد که چرا سردمداران حکومتی که داعیه داران عدالت دینی بوده اند این چنین به فساد گسترده کشیده شده اند و چرا مریدان آنها که زمانی فی سبیل الله شعارشان بود و وعده بهشت ثانی را وجهه راه خود میدانستند در این وادی به زنجیره فساد و تباهی حکومت ملحق شده اند. درک این مسئله پیچیده نبود، زمانی توصیه بزرگان قبیله حکومتگران چون خامنهای و هاشمی رفسنجانی توصیف و تفسیری غارتگرانه بیابد پیروان نیز همان فتوا را به جان خریدارند. خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود در سال ۱۳۷۵ موضوع تاریخی- مذهبی را تفسیر کرد که راه غارت ثروت را برای بسیاری از همراهان غارتگر وی باز کرد. وی در توصیف خود از غزوات پیامبر با تشبیه این زمانی، کسانی را که همراه پیامبر بوده اند دارای حق و سهمی از غنائم جنگی دانست و آنانی که حمایت نکرده اند را بیحق دانست، با این توصیف جاهلانه وی کشور ایران و مردماش را به کشور تسخیر شدهای تشبیه کرده است که ثروت و زنان آن مورد غنائم جنگی محسوب شده و به این ترتیب حق و سهم پیروان و همراهان خامنهای و تکلیف طرفداران حکومت تعیین گردید تا بتوانند اموال ملی و مردان و زنان کشور را بعنوان غنائم جنگی متصرف شوند. این سخنرانی فصل الخطاب نسلی بود که بسرعت از حکومت فاصله می گرفت. شروع جنبشهای دانشجویی در سال ۸۷ (حشمت اله طبرزدی، منوچهر محمدی، شادروان اکبر محمدی، احمد باطبی و.....) حکایت از تغییر و جابجایی پایگاه اجتماعی داشت که شروع آن از دانشگاهها سرچشمه گرفته بود، دانشگاههایی که زمانی حکومت با انقلاب فرهنگی در تلاش بود با شعار وحدت بین حوزه و دانشگاه آنها را به زیر سلطه حکومت بکشاند. دکتر سروش و صادق زیبا کلام که خود از بانیان انقلاب فرهنگی بودند در مقابل سلطه بلامنازع حاکمیت ولایت بر دانشگاهها قرار گرفتند و از قافله حکومت رانده شدند. جنبش سال ۸۸ (جنبش دانشجویی مجید توکلی و ....و حضور اقشار مختلف اجتماعی) نشانگر حضور نسل سوم انقلاب بود که بسیار قویتر در مقابل ولایت فقیه قرار گرفت و کل حاکمیت را به چالش کشید. این تغییر و جابجایی علنی پایگاه اجتماعی که به شکل تقابلی در مقابله با حکومت قرار گرفت کل ساختار حکومت را در هراس سرنگونی قرار داد. به این ترتیب با کاهش پایگاه اجتماعی، حکومت استفاده از نیروهای اجیر شده حرفهای سرکوبگر را برای حفظ حکومت هر چه بیشتر ضروری دانست. گسترش هر چه بیشتر سازمانهای سرکوبگر بسیج و سپاه که نمونههای علنی آن هستند از ابتدای دهه هفتاد بصورت حرفهای در دستور کار حکومت ولایی قرار گرفت که با در آمدهای نفتی این ماشین سرکوب تقویت گردید. اما آن پروژه امت سازی که روزی خمینی در تنورتوهم آن دمیده بود نیز در مقابله با واقعیت ملت و مردم ایران رنگ باخت وحکومت به یک فرقه بزرگ فتنه گر و فاسد و به یک ماشین سرکوبگر صرف تبدیل شد. مردم ایران فریب و ریا کاری نظام دینی را تجربه کرده اند و با فاصله گرفتن از حکومت به جایگاه اصلی خود رجعت کرده اند. این واقعیت همیشه تاریخ است که ملتها هیچگاه بطور مداوم خود را ترک نکرده اند اما حکومتهای متمرد را وادار به ترک از خود نموده اند. خامنه ای، بحران و چاره اندیشی با طرح افزایش جمیعت در ایران: فقر پایگاه اجتماعی حکومت هنگامی با فقر اقتصادی اجتماعی توامان شد ، بحران و ورشکستگی ( مقاله آقای طبرزدی در مورد حکومت ورشکسته) رژیم نیز آغاز شد، دورهای که خسران عظیمی برمردم و کشور ما وارد کرده است. این در حالی است که خامنهای اخیرا دستور افزایش جمعیت به دو برابر و حتی بیشتر را صادر کرده است. وی با طرح این پروژه چه هدفی را دنبال میکند، این طرح افزایش جمعیت چه بن بستی را برای حکومت و جامعه می گشاید، این سوالی است که برخیها در تفسیر آن تلاش کرده اند.! عدهای با تفسیر نقادانهای بر طرح خامنهای آنرا بر اساس دیدگاه رشد اقتصادی وی میدانند که بموجب آن افزایش و رشد نیروی انسانی( نیروی کار) باعث رشد اقتصادی در کشور خواهد شد. این مفسران البته خامنهای را انسانی نا آگاه قلمداد کرده اند که بدون در نظر گرفتن زمینههای دیگر اجتماعی و اقتصادی پیشنهاد بیموردی را به جامعه داده است. این تفسیر از این نظر صحیح است که عوامل تولید ( سرمایه، نیروی انسانی، زمین، مدیریت، و تکنولوژی) در اقتصاد ایران ناکار آمد هستند و بطور منطقی باید در یک اقتصاد باز فعال شوند و نمیتوان آنها را در یک اقتصاد انحصاری و بستهای مانند اقتصاد ایران بکار گرفت. ساختار سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی بگونهای است که تنها با باز کردن حلقههای در هم تنیده انحصار اقتصادی دستگاهها، بنگاهها، عناصر و ارگانهای حکومتی امکان رشد بوجود خواهد آمد. اگر منظور خامنهای از رشد نیروی انسانی رشد اقتصاد کنونی باشد وی باید فضای لازم را برای ورود بخش خصوصی غیر دولتی و حکومتی باز نماید، از آنجاییکه اجرای این برنامه درانحصار موجود ساختار اقتصادی را که برای بقای نظام یک ضرورت مبرم بحساب می آید در هم می شکند و نظام سیاسی را در خطر سرنگونی قرار می دهد بنا بر این منظور از طرح خامنهای برای گسترش رشد جمعیت نمی تواند رشد اقتصادی در شرایط فعلی باشد. استدلال روشن دیگر در این زمینه این است که بدلیل بیاعتقادی خامنهای به مشارکت مردمی، تا کنون جامعه ایران هیچ نقش سازنده و یا تولیدی در اقتصاد کشور نداشته است، به همین دلیل است که رشد اقتصاد ایران در طی سالهای گذشته و تا کنون سیر نزولی طی کرده و در سال جدید با رشد منفی پنج در صد جزء کشورهای عقب مانده جهان قرار گرفته است. این توضیحات سهلی است که خامنهای و عناصر دخیل در تصمیم گیری حکومت از آن کاملا آگاهند. بنا بر این این سوال همچنان باقی است که منظور خامنهای از طرح افزایش جمعیت چیست؟ یکی از دوستان اهل نظر اشاره داشتند که حکومت قصد دارد با افزایش و تمرکز هر چه بیشتر جمعیت شیعی در ایران و در منطقه، قدرت و سلطه خود را هر چه بیشتر افزایش دهد. این نظر درست است چون رژیم از ابتدا طرح حمایت و گسترش شیعیان را در برنامه خود داشته است، اما مشکل این است که خامنهای و نظامش علاوه بر جمعیتهای مناطق سنی نشین کشور با مخالفان خود شیعیان در مرکز روبرو شده اند که با نظام وی در تلازم قرار ندارند و دیگر بعنوان حامیان استراتژی مشترک نظام محسوب نمی شوند، یعنی مرکز ثقل مشکل اجتماعی سیاسی حکومت در داخل کشور قرار دارد. همانطوریکه توضیح داده شد سیاستهای ضد مردمی رژیم جمهوری اسلامی باعث نا رضایتی عمومی در کشور شده و به عاملی برای تغییر بافت و ترکیب جمعیت که پایگاه اجتماعی حکومت را تشکیل می داد شده است. این تغییر از نسل اول انقلاب تا نسل کنونی، ولی فقیه و تصمیم گیران حکومت را به این نتیجه رساند که باید برای جبران و تامین پایگاه اجتماعی حکومت از پروژه معین جمعیت سازی دستوری استفاده کنند( برنامههای دولتها برای کاهش یا افزایش دستوری جمعیت) و در این راستا قطعا برنامه هایی برای تامین افزایش جمعیت اجباری که عمدتا در بخشهای پایینی جامعه قابل اجراست در نظر گرفته شده است. به این ترتیب افزایش جمعیت، باز خوانی و ایجاد حلقهای از توده هاست که از ابتدای انقلاب برای حفاظت از نظام دینی در اطراف حکومت تشکیل شده بود. با عملی شدن چنین طرحی نظام دینی به یک قدرت و یا حکومت ضربه ناپذیر تبدیل خواهد شد. اما سوال در اینجاست که با توجه به زمان رشد دستوری جمععیت، حکومت این پروژه را برای چه زمانی و برای چه موقعیت سیاسی، اقتصادی داخلی و بین المللی در نظر گرفته است.؟! رهبر نظام جمهوری اسلامی حاکم بر کشور همواره تلاش نموده است با در دست داشتن پروژه هستهای به غربیها بفهماند که نباید در صدد سرنگونی حکومت ولایت فقیه باشند، غرب اما با عدم اعتماد به رهبر جمهوری اسلامی تمام فشار خود را از طریق اعمال تحریم اقتصادی برای به زانو در آوردن نظام حکومتی بکار بسته است تا حکومت را وادار نماید از تبدیل نمودن انرژی هستهای به بمب هستهای چشم پوشی کند. اما علی رغم اعمال تحریمها هنوز آثاری از عقب نشینی جمهوری اسلامی دیده نمی شود. سخن رهبر نظام همواره همان است که غرب باید در مقابل پروژه هستهای که هر آینه امکان تبدیل شدن به سلاح هستهای در دستان زنگی مست را دارد برای بقای نظام با او همکاری کند، به همین دلیل اولین مطالبه نظام از آمریکا کمک مالی گسترده برای خروج از بحران اقتصادی بود، آمریکا با بخشی از نقدینگی متعلق به ایران بصورت ضمنی موافقت کرد اما اصرار دارد که ماشین ساخت بمب اتمی جمهوری اسلامی از کار بیفتد و یا اساسا دیگر در دست جمهوری اسلامی نباشد و تا آنزمان هیچ تضمین عملی برای بقای نظام ولایی در ایران داده نمی شود. این یک بن بست در روابط بین جمهوری اسلامی و غرب است که می تواند نتایج مختلفی ببار آورد. اما این واقعیت وجود دارد که فشار تحریمها نه تنهاباعث نشده است رژیم دست از گسترش پروژه اتمی بردارد، بلکه بر عکس تحریم بدلیلی برای بیاعتمادی بیشتر جمهوری اسلامی به غرب تبدیل شده و باعث گردید که رژیم ترغیب شود هر چه بیشتر بسوی تبدیل انرژی هسته به سلاح اتمی کشیده شود. این بدین معنی است که اهمیت بقای رژیم برای رهبر و نظام ازاهمیت تحمل تحریمها توسط مردم بسیار بیشتر است حتی اگر جامعه بیدفاع ایران از گرسنگی به هلاکت برسند.! بنا بر این موضوع اصلی و محوری رژیم در رابطه با سازش با غرب نه موضوع الزاما تحریمها که اساسا موضوع حفظ نظام جمهوری اسلامی آنهم فقط با رهبری خامنهای است.! برای روشنتر شدن نتیجه مذاکرات در سرنوشت آینده کشورلازم است وضعیتهای مختلف در شرایط مختلف را بررسی کنیم. بطور کلی می توان آینده مذاکرات را در سه وضعیت ممکن بررسی کرد. ۱- تکرار ادامه گفتگو و مذاکره بینتیجه جمهوری اسلامی با غرب و حفظ وضعیت نه جنگ و نه صلح موجود و ادامه سرکوب مردم و اعدام مخالفان و زندانیان بیدفاع ۲- توافق با آمریکا و غرب همراه با تضمین بقای حکومت، رفع نسبی بحران افتصادی و ادامه سرکوب و اعدام ۳- شکست مذاکرات و ورود به شرایط ویژه فاز اختناق مطلق ( فاشیزم) و نقض مطلق حقوق بشر با سرکوب و کشتار وسیع مردم تلاش می شود بطور مختصر توضحیات در هر مورد داده شود ۱- ادامه مذاکره و گفتگو و حفظ وضعیت بن بست موجود در یک دوره متوسط دو تا سه ساله، همانند ده سال گذشته و ادامه بحران سازی حکومت با استفاده از شرایط نه جنگ و نه صلح در این شرایط حکومت همچنان در وضعیت کجدار و مریز زمان را بنفع ادامه حکومت خریداری میکند و شرایط داخلی و بین المللی را در حالت انفعال و تعلیق نگه می دارد. در این وضعیت حد اقل در میان مدت اقدام موثری بجز تحریم ار سوی غرب صورت نمی گیرد، وضعیت حقوق بشر سرکوب وکشتار و اعدام زندانیان سیاسی و غیر سیاسی ادامه خواهد داشت و جنبشهایی که به سکوت کشانده شده اند به سختی قادر به تحرک خواهند بود، مگر اتفاق غیر منتظرهای رخ دهد که رژیم همواره از آن وحشت دارد. در این حالت پس از اعلام ضرب العجلهای احتمالی از سوی غرب جمهوری اسلامی سریعا به وضعیت سوم روی می آورد ۲- توافق با آمریکا و غرب همراه با تضمین بقای حکومت، رفع نسبی بحران افتصادی و ادامه سرکوب و اعدام توافق جمهوری اسلامی با آمریکا و غرب بر سر تضمینی رسمی از طریق تهیه توافقنامه برای ادامه حکومت به رهبری خامنهای و تعهد برای سرنگون نکردن جمهوری اسلامی به رهبری وی . در این صورت امکان عقب نشینی جمهوری اسلامی از تبدیل انرژی هستهای به سلاح اتمی ممکن است امکانپذیر باشد.! در صورت توافق موضوع حقوق بشر همچنان مورد غفلت جامعه جهانی قرار میگیرد و کشتار و سرکوب و اعدام زندانیان همچنان ادامه خواهد یافت. در این حالت وضعیت جنبشهای موجود همانند گذشته خواهد بود و حمایت غرب را با خود نخواهد داشت. اما از آنجاییکه عملی شدن چنین توافقی با جمهوری اسلامی و دادن تعهد برای بقای حکومت خامنهای از سوی آمریکا و غرب مغایر با تعهدات بین المللی است و از نظر اعتباری به ضرر آنهاست، بنا براین انجام این توافق هم از سوی غربیها و هم از سوی جمهوری اسلامی با تردیدهای بسیاری روبرو است. به این معنی که اگر پروژه هستهای که امروز تنها سلاح موجود در دست حکومت است بدون پشتوانه اعتباری و عملی از سوی آمریکا و غرب از دست رهبر و سپاه بیرون کشیده شود دیگر هیچ سلاحی باقی نمیماند که رهبر را برای ادامه حیات سیاسی با آن تضمین کند، بنا بر این عقب نشینی و یا چشم پوشی از تولید انرژی هستهای برای رهبر جمهوری اسلامی بدون جلب حمایت رسمی آمریکا و غرب از حکومت وی همانند یک کابوس می ماند. بر خلاف تصوربسیاری، تحریمهای آمریکا و غرب رژیم را به هراس نینداخته است بلکه بر عکس بر عصبانیت و بیاعتمادی خامنهای و کل سیستم حکومت نسبت به غرب افزوده است و باعث گردید رژیم در دستیابی به سلاح اتمی هر چه بیشتر ترغیب شود. با این وصف اما خامنهای شرایط کنونی را آزمایش میکند که شاید بتواند موافقت آمریکا و غربیها را از این مذاکرات بیرون بکشد و همانطوریکه که خود گفت ضرری ندارد یعنی او ضرری نمیکند و مهم نیست که ملت و کشور آسیب بینند، به همین دلیل است که در شرایط کنونی خامنهای با استفاده از سیاست دوگانه بین مذاکره کنندگان با غرب ( دولت روحانی) و تند روان داخلی (اصولگرایان تند رو)، هم در تلاش است تضمین غرب را دریافت کند و هم سعی میکند انرژی نیروهای معتقد و تند رو را برای طرح بعدی حفظ نماید. اگر خامنهای تضمین لازم برای بقای خود را از غرب نگیرد یعنی اگر مذاکرات و چانه زنی با غرب به شکست کشانده شود آنوقت چه مسیر دیگری باز می شود.........؟!!! ۳- شکست مذاکرات و ورود به شرایط ویژه فاز اختناق مطلق (فاشیزم) و نقض مطلق حقوق بشر با سرکوب و کشتار وسیع مردم و ناتوانی غرب در مقابل آن (خواب آشفته رهبر جمهوری اسلامی برای دهههای بعدی) غرب اما زمان چندانی ( بین دو تا سه سال) برای ادامه مذاکره و گفتگو با جمهوری اسلامی قائل نمی شود و اگر چانه زنی با غربیها و جمهوری اسلامی به شکست کشانده شود، هم امید غرب برای جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی از بین می رود و هم به این معنی است که رژیم بدنبال اتخاذ سیاست دیگری بجز مذاکره برای حفظ و بقای جمهوری اسلامی و بویژه شخص آیت الله خامنهای در راس حکومت خواهد بود. در این شرایط و از نظر داخلی جمهوری اسلامی اما بسرعت دربهای کشور را بسوی جهان می بندد و تلاش می کند جامعه ایران را در محاصره و زندان خود قرار دهد، ساخت سلاح هستهای که همواره از اهداف نظام بود بسرعت آماده می شود . در وضعیت شکست مذاکرات، جبهه غرب و اسراییل فرصت حمله به پایگاههای اتمی جمهوری اسلامی را پیدا نخواهد کرد، چون هم اکنون که زمان مذاکرات برای جمهوری اسلامی بدست آمده است نظام با پیش بینی عدم موافقت غرب با جمهوری اسلامی، در فاصله کوتاهی ( با قرار دادن یک چاشنی) خود را مسلح به سلاح اتمی اعلا م خواهد کرد. در این مرحله حکومت ولایی با وارد نمودن کشور به فاز اختناق، اقدامات امنیتی گستردهای بوجود خواهد آورد و فضای اجتماعی را کاملا خواهد بست. اما پروسه بعدی آن اجرای نقش جمعیتی است که خامنهای دستور دو برابر شدنش را از سالها پیش داده است یعنی تودهها و حلقههای تودهای هدایت شده توسط رژیم و حافظ نظام، که میتوانند درآینده در نقش پایگاه اجتماعی نظام دینی عمل نماید و سالها حکومت را از بلایای جنبشهای اجتماعی و تهاجمات خارجی محفوظ نگه دارند. تصادفا در این فاز اختناق خواهد بود که طرح افزایش جمعیت خامنهای دارای مفهوم اقتصادی نیز میگردد. کشوری که دربهای خود را بروی جهان پیرامون خواهد بست و جمعیتی که باید با اقتصاد بدون نفت و با کار و تلاش خود بر روی زمین و تولیدات صنعتی نیازهای کشور را تامین نمایند و خود نیز منتفع گردند. ( کره شمالی الگوی نهایی رژیم اسلامی). این سرانجامی است که می تواند بدلایل ناگزیری برای بقای حکومت، اجرای آن برای همه ما تلخ باشد اما امکان واقعی شدن آن بدلیل وجود تجربههای تاریخی گذشته در کشورهای دیگر همواره وجود دارد. در تحلیل نوشتاری حاضر حتی اگر همه آن حوادث رخ ندهد باز هم نتیجه ویرانگر است، اندیشهای که بار ایدئوژیکش به حاکمیت حکم کرده است که وظیفه اش تنها برای حفظ نظام و عوامل آن تعریف شده است، رژیمی که میتواند درهر وضعیتی بر علیه جامعه و تحولات پیش روی آن دست به اقدام بزند و در صورت شکست در مذاکرات به فاشیزم ختم شود و تمام آمال و آرزوهای چند نسل دیگر را نابود کند. هشدار برای فرصتهایی که باید غنیمت شمرده شود.!: اگر پیشگامان اندیشه خود را از معرکه و میدان بازیهای حکومت بیرون نکشند، نخواهند توانست جامعه را نسبت به ماهیت و نقش ویرانگر حکومت آگاه نمایند. اگر مردمان ایران با تمامی تنوعات فرهنگی و زبانی نخواهند متحدانه در کنار هم از هم حمایت نمایند هر گز نخواهند توانست در آینده به صلح و آرامش زندگی برسند، آیندهای که لاجرم آنها را در مقابل هم قرار خواهد داد تا بر سر مرزهای خانههای کوچکشان با هم به جدال برخیزند. اگر تفکرات مدنی و تفکرات سیاسی ( مبارزات مدنی و سیاسی) از هم جدا فرض گردند باید در دو مسیر تفرقه انگیز راهشان از هم جدا شود، اگر اندیشههای سیاسی از چپ و راست در مسیر درست حرکت نکنند، انزوا تنها مامن مرگزای آنان خواهد بود، اگر مبارزان سیاسی و تلاشگران آزادیخواه کشور در بیرون و داخل کشور راهشان را از هم جدا بدانند و در یک صف متحد به نبرد با حکومت دینی بر نخیزند، نسلهای آینده کشور را نیز در مسیر نیروهای اهریمنی حکومتی قرار خواهند داد که بجز کشتن برای قدرت نمی اندیشد. در آنصورت آینده شوم و سیستم فاشیستی رقم خواهد خورد که حتی مخالفان نظام مستبد دینی بدلیل بیحمیتی و انفعال در ترسیم و استقرار آن بیقصورنخواهند بود...... عباس خرسندی |
تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - اروپا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد . |