عقربه ساعت زمان را بايد به سال هاى ١٣٣٢ تا ١٣٥٨ باز گردانيم تا رمز و راز اعدامهاى سال ٦٧ و قتل هاى زنجيره اى و ادامه اعدامها را ريشه يابى كنيم

آرى براى شناخت بهتر حوادث و رويدادهاى اين دوره از تاريخ ايران بايستى اين كار را بكنيم تا دريابيم چه دست هايى ، چه روان پريش هايى و چه جريان هاى ضد ملى و مشكوك سياسى در ايران ، مبارزه براى "استقلال - آزادى و عدالت " را كه شعار مشروطه خواهان و دوران ملى شدن نفت بود به سمتى سوق دادند كه " آزادى "به اسارت ، "استقلال " به دريوزگى و وابستگى و "عدالت " به نابرابرى، آپارتايد جنسي ، دادگاه هاى بدون وكيل مدافع و پشت در هاى بسته و اعدامهاى لجام گسيخته  انجاميد و از فرداى روز نا ميمون" ٢٢ بهمن ١٣٥٧ " ماشين اعدام نظام انقلابى اسلامى ايران  آغاز بكار كرد و همانگونه كه دكتر نور الدين كيانورى در ٢٦ ارديبهشت ١٣٥٨ در روزنامه ارگان مركزى حزب توده با خوشحالى و هيجان  نوشت  " (برنده تر باد تصميمات دادگاههاى انقلاب ، تبلور خشم و آگاهى انقلابى توده ها) در بر همان پاشنه مى چرخد . كيانورى ادامه مى دهد  : رئيس دادگاههاى انقلاب "  آيت اله خلخالى " نويد مهمى داد و به ضد انقلاب هشدارى جدى داد، على رغم اشك هاى تمساح كه بنام " حقوق بشر " و موازين قضا توسط پايمال كنندگان بى شرم حقوق مردم آرائه مى گردد نام آيت اله خلخالى در تاريخ انقلاب هاى جهان خواهد ماند ( جملاتى شرم آور از كيانورى دبير كل حزب توده ايران در همان مقاله ) اين اظهارات روان هر انسان آزاده اى را پريشان مى سازد. كيانورى مى نويسد بايد از خلخالى تجليل مى شد ، بايد به او ميدان بيشترى داده مى شد . ما به خلخالى رأى مى دهيم ْزيرا كه او با شجاعت بى نظير چند نفر از مهره هاى امپرياليسم را به جوخه هاى اعدام سپرد.

كيانورى مى نويسد دادگاههاى انقلابى يكى از موثرترين تحكيم كنندگان بنياد انقلاب كبير ما هستند و قران را گواه  مى آورد كه  " وفى القصاص يا الوالابسار"  تا هرچه بيشتر قانون قصاص را تيز و برنده سازد.

اين چرخ ها ( منظور چرخ إعدامها) بايد آنقدر در گردش باشند تا هرگونه زمينه بازگشت دوران  طاقوتى را بهر شكل و صورت در آينده غير ممكن و ممتنع سازد. 

 اين واژه ( قصاص) كه نوه " شيخ فضل اله نورى  " دكتر كيانورى از كتاب قران وام مى گيرد همان(  قانون قصاص ) است كه جبهه ملى در سال ١٣٦٠ با آن بشدت مخالفت كرد و به فتواى أيت اله خمينى جبهه ملى و رهبران آن مرتد و ضد قوانين اسلامى معرفى شدند و خون آنها مباح اعلام شد. زمانى كه انسان نوشتارى چنين ددمنشانه از كيانورى درنشريه حزب تو ده  در سال ١٣٥٨ را  مى خواند چرا  در سال ١٣٩٢ يعنى ٣٤ سال بعدبايستى تعجب كند كه آيت اله جنتى بگويد سران فتنه كه از خودشان هم هستند بايد اعدام مى شدند و اگر اعدام نشدند بايد ممنون جمهورى اسلامى باشند !

كيانورى كه آرزوى  "برندگى " بيشتر تصميمات دادگاه هاى انقلاب در مورد قصاص  را داشت ، كجاست كه ببيند اتفاقا همانگونه كه او مى خواست شد و هنوز ماشين اعدام نظام از چرخش باز نايستاده  است . پس از كشتن به گفته كيانورى عوامل امپرياليسم در سال ١٣٥٨ انقلاب حتا بچه هاى خودرا مثل موسى خيابانى ، اشرف ربيعى ، صادق قطب زاده ، سيد احمد خمينى ، ايت اله رباني شيرازى ، بنى صدر را خورد، و يا آواره نمود ، جوخه هاى اعدام در جاى جاى ايران بويژه در كردستان قربانيها گرفت و سپس برسم عادت هر نظام استبدادى هركس كه سر راهش سبز شد سر به نيست كرد ، دست به كشتار سال ١٣٦٧ در زندانها زد ، ترورها در خارج كشور به انجام رسانيد و حتى به جلادان و تيوريسين هاى تحصيل كرده خودش مثل امامى هم رحم نكرد و به او داروى نظافت خوراند.  چون همانگونه كه كيانورى آرزو داشت بايد اين چرخه اعدام آنقدر برنده و تيز باشد كه همه ضد انقلاب و طرفداران امپرياليسم را در بر گيرد ، حتا نويسندگان ، شعرا ، روزنامه نگاران  و مترجمين كه سلاحى جز نوشتن ندارند دشمن شناسايى كند و آنها را در سرى قتل هاى زنجيره اى بى شرمانه ربوده و بعنوان دشمن  اسلام و انقلاب سر به نيست كند.

كيانورى كجاست كه شاهد باشد كه بدستور يكى از همان دادگاههاى انقلاب و فتواى يكى از همان آيت اله ها كه او آنها را مى ستود فتوا بگيرند و بين ده تا دوازده نفر مأمور يك شب تا صبح به قتل فجميع  داريوش و پروانه فروهر دست بزنند و با اين جنايت ، كور سوى آزادى خواهى را در ايران خاموش كنند.

كيانورى همان شخصى است كه در دوران ملى شدن صنعت نفت بخاطر منافع اتحاد جماهير شوروى در ماجراى نفت شمال چه فحش ها كه خود او و همكاران حزبى او به دكتر مصدق و جبهه ملى نثار نكردند تا جايى كه دكتر مصدق را نوكر امپرياليست ها لقب دادند و با تاسيس گروه ترور در درون حزب توده و بنوشته خود كيانورى ابتدا ( محمد مسعود ) دوست نزديك دكتر فاطمى و از طرفداران دكتر مصدق ، صاحب امتياز روزنامه مرد امروز را رو بروى چاپخانه با گلوله خسرو روزبه در پيشانى وى از پاى در آوردند ، با اين هدف كه هم از روزنامه نگارى گستاخ انتقام گرفته و خاموشش كنند و هم اين ترور را بگردن دربار بياندازند تا كدورت ميان دكتر مصدق و شاه را هرچه بيشتر وسعت دهند و به اصطلاح شرايط انقلابى در كشور فراهم شود و دست به انقلاب بزنند و خوب مى دانيم كه گروه ترور حزب توده به سرپرستى خسرو روزبه  ٦ ترور سياسى انجام دادند كه خسرو روزبه همه آنها را در دادگاه فاش ساخت و در همه نشريات حزبى نيز بعنوان يك افسر انقلابى و توده اى از او نام برده شد و كم نيستند توده اى هايى كه نام فرزندان پسر خود را روزبه گذاشتند، من خود حداقل يك نفر را مى شناسم.

گروه ترور تشكيل شده بود از ( افسر توپخانه خسرو روزبه - أبو الحسن عباسى - حسام لنكرانى - بانو صفا حاتمى خواهر سرهنگ هدايت حاتمى و چند نفر ديگر )

دكتر انور خامه اى كه نه سال پيش در شهر گاتنبورگ سويد ميهمان نگارنده اين مقاله بود براى من باز گو كرد كه ايشان يك روز در دوران ملى كردن نفت  به تنها چاپخانه اى كه در تهران روزنامه ها را چاپ مى كرد در اطراف ميدان بهارستان  مراجعه مى كند  تا روزنامه مردم ارگان حزب توده را تحويل بگيرد و زمانى كه به آنجا مى رسد مى بيند ماشين محمد مسعود در جلو چاپخانه پارك است و محمد مسعود در اثر شليك گلوله در مغزش كشته شده است.
اين گروه ترور كه بى ترديد رهبرى حزب توده از آن آگاه بود تا زمان دستگيرى و اعترافهاى خسرو روزبه ٦ ترور انجام داد كه پس از محمد مسعود ، حسام لنكرانى مسئول چاپخانه حزب توده ، محسن صالحى ، داريوش غفارى ، پرويز نوايى ،و آقا برار ناظري بودند.

و نكته جالب آنكه احسان طبرى مى گويد:  متن دفاعيه خسرو روزبه را من از طرف حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروى دريافت كردم كه آنرا به حزب در سال ١٩٦١ تحويل دادم.  و باز هم جالب تر آنكه خسرو روزبه اظهار مى دارد هيچ ارتباطى ميان رهبران حزب توده و اتحاد جماهير شوروى و جود ندارد.

دكتر أنور خامه اى از ياران دكتر ارانى تبريزى و يكى از ٥٣ نفر بود كه در زمان رضا شاه دستگير و زندانى شد . پس از آنكه رضا شاه ايران را ترك كرد در شهر يور ١٣٢٠ گروه معروف به ٥٣ نفر از زندان آزاد شدند كه بيشتر أنها از جمله  دكتر انور خامه اى به حزب توده پيوستند. دكتر أنور خامه اى پس از مدتى همراه با گروهى كه به انشعابيون معروف شدند از حزب توده جدا شدند . رهبر اين  گروه  خليل ملكى تبريزى بود كه همراه با  نادر نادر پور ، جلال ال احمد  و ناراضيان ديگر از حزب توده انشعاب كردند و بعدا به هواداران دكتر مصدق و جبهه ملى معروف شدند. دكتر انور خامه اى تنها بازمانده از گروه معروف ٥٣ نفر است كه خوشبختانه هنوز گرمى وجودش را احساس مى كنيم و آرزو دارم شمع وجودش روشنى بخش محافل سياسى و روزنامه نگارى كشورمان باشد .

نتيجه گيرى:
با مرور رويداد ها ى دهشتناك ٦٠ سال اخير  در سرزمين ما ايران مى توان به اين نتيجه رسيد كه كژ انديشى و قهر انقلابى كه مايه غرور  جريان هاى چپ بود و هنوز هم هست واز دوران ملى شدن نفت به اين سو همواره بر آن تأكيد شد و "مدينه فاضله اى كه از ماركسيسم لنينيسم"  ساخته شد و هركس كه چپ نبود منحرف و ضد انسان و ضد طبقه كارگر محسوب مى شد و هنوز هم در برخى از احزاب و تشكل هاى سياسى اينچنين است و ليبراليسم كه بن مايه أزادى خواهى است  از طرف چپ به اصطلاح مستقل و وابسته،  پديده بورژوايى ارزيابى شد كه بايستى با آن مبارزه شود. آزادى و حقوق بشر چنان بى ارج شد  كه دكتر كيانورى آنرا " اشك تمساح" مى نامد كار بجايى مى رسد كه براى سر به نيست كردن مخالفان ، آقاى  دكتر كيانورى ماترياليست و كمونيست و براى تشويق جلادان رژيم و براى سرعت بخشيدن به  اعدام ضد انقلاب از "قانون  قصاص " در قران شاهد مى آورد. و اين همان ارث استالين است كه شوربختانه در تك تك سلولهاى سران حزب وابسته به شوروى وجود داشت و منافع ملى ، آزادى ، حقوق بشر و دموكراسى خارج از محدوده بحساب مى أمد و بايستى تخريب مى شد.
خسرو روزبه مى گويد تمام وجود من توده اى است
، يعنى من رهبرم استالين است، قانون استالين ترور اعدام  مخالفين بود چه خودى و چه غير خودى.
و به گفته شاعر :
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل

كاووس ارجمند
٣٠ نوامبر ٢٠١٣




تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .