ميزگردي با فعالان قديم و جديد جنبش دانشجويي
«نبايد تمام بار جنبش سبز را بر دوش دانشجويان گذاشت»

مهدي عربشاهي، دبير تشکيلات دفتر تحکيم وحدت، مهدي اللهياري، نماينده دانشجويان آزادي‌خواه و برابري‌طلب، و فريدون احمدي، فعال دانشجويي در انقلاب ۵۷ در ميزگردي، وضعيت جنبش دانشجويي ايران در سال تحصيلي جديد را بررسي کرده‌اند.

با نزديک شدن به اول مهرماه و بازگشايي دانشگاه‌هاي ايران، بسياري از فعالان جنبش مردمي اخير، معتقدند با شروع کلاس‌هاي درس دانشگاهي، سکوت کنوني اين حرکت خواهد شکست و مردم يک بار ديگر اعتراضات علني‌شان را همراه با دانشجويان آغاز خواهند کرد.

مهدي عربشاهي اول مهر امسال را اول مهري متفاوت مي‌داند و فضاي دانشگاه‌ها را به انبار باروتي تشبيه مي‌کند که با يک جرقه مي‌تواند شعله‌ور شود. اما در عين حال معتقد است گذاشتن بار تمام جنبش بر دوش دانشجويان به ضرر جنبش دانشجويي خواهد بود.

مهدي اللهياري معتقد است جنبش دانشجويي بايد سعي کند جنبش‌هاي اصيل مثل زنان و کارگران را دوباره فعال کند تا جنبش عمومي بتواند به نتيجه برسد.

فريدون احمدي نيز از فعالان جوان دانشجويي مي‌خواهد تا اشتباهات سي سال پيش نسل او را تکرار نکنند.

آقاي عربشاهي، سوالم را با شما شروع مي‌کنم. پرسش اساسي که در وقايع بعد از انتخابات و اعتراضات بوجود‌آمده نسبت به نتايج انتخابات براي بسياري از مردم مطرح بود، چرايي کمرنگ بودن حضور مستقل جنبش دانشجويي در اعتراضات بود. يعني حضوري که خودش را معرفي بکند و نشان بدهد. علت اين حضور کمرنگ چه بود؟

مهدي عربشاهي: مي‌توانم بگويم وضعيت فضاي سياسي کشور ما پس از ۲۲ خرداد نسبت به پيش از آن تفاوت‌هاي زيادي پيدا کرد. يعني مختصات فضاي سياست در ايران به طور کلي جابجا شد و ديگر با آن معيارها و ملاک‌هايي که قبل از آن فضاي سياسي‌ـ اجتماعي ايران را بررسي مي‌کرديم، نمي‌توانستيم فضا را بررسي و تحليل کنيم. من فکر مي‌کنم اين موردي که شما مي‌گوييد در مورد همه‌ي جنبش‌هاي اجتماعي صادق است. يعني ما در يک دوره در ايران آن جنبش کلاني که مردم را بهم پيوند بدهد نداشتيم، بعد از دوره‌ي اصلاحات، جنبش‌هاي خرد مثل جنبش دانشجويي، جنبش زنان، جنبش‌هاي صنفي کارگران، معلمان و يا جنبش‌هاي هويت‌طلبي اقوام ميدان‌دار بودند و در عرصه‌ي مبارزات سياسي‌‌‌ـ اجتماعي حضور داشتند. اما وقتي جنبش کلاني مثل «جنبش سبز» شکل گرفت و بويژه در آن روزهاي اول که خيلي پررنگ بود و مردم حضور پرشوري داشتند، نقش اين جنبش‌هاي خاص کمرنگتر شد. يک دليل اين بود. دليل ديگرش اين بود که بعد از ۲۲ خرداد، يعني عملاً زماني که دانشگاه‌ها يا در فضاي امتحانات هستند يا دوران تعطيلي دانشگاهها فرامي‌رسد، فرصت زيادي هم براي شکل‌گيري فضاي اعتراضي در داخل دانشگاه‌ها وجود نداشت. با اين حال ما مي‌بينيم حمله‌هايي که به دانشگاه شد، نظير اتفاقي که در کوي دانشگاه افتاد، شايد به نوعي در تاريخ جنبش دانشجويي کم سابقه بود. يعني به شدت هم تحت فشار بودند و نيروهاي امنيتي و انتظامي اين تصور را هم داشتند که با مهار دانشگاه مي‌توانند کليت حرکت را مهار بکنند. ولي چون حرکت، حرکتي بود که توده‌اي شده بود و به ميان عامه‌ي مردم کشيده شده بود و مردم عادي را درگير خودش کرده بود، اين اتفاق نيفتاد و اين باور کاملاً غلط بود و موفق نشدند کليت حرکت را آن طور به خاموشي بکشانند.

آقاي الهياري، شما به‌عنوان يکي ديگر از فعالان جنبش دانشجويي در داخل ايران پاسخ‌تان به اين سوال چيست؟

مهدي اللهياري: در اين مورد تحليل دانشجويان چپ با تحليل دانشجويان ديگري که در عرصه‌ي دانشگاه‌ها فعاليت مي‌کنند به طور بنيادي تفاوت مي‌کند. به خاطر اينکه اتفاقاً يکي از نقدهاي ما به اين وقايع بعد از انتخابات در ايران، همين گم شدن جنبش‌هاي اجتماعي، مثل جنبش‌هاي کارگري، زنان، دانشجويي در حرکت‌هاي بعد از ۲۲ خرداد بود و اينکه اين جنبش‌ها نتوانستند، حال به دلايل متفاوت، آن نقشي را ايفا کنند که بايد ايفا مي‌کردند. از ديد جنبش چپ دانشجويي، هميشه يکسري تضادهاي اصيلي در درون جامعه فعالند. مثل تضاد کارمزدي سرمايه و تبعيض جنسيتي، و اين تضادها هستند که حل‌شدن يا منحل‌شدنشان مي‌تواند خاصيت رهايي‌بخشي در جامعه داشته باشد. جنبش سبزي که بعد از ۲۲ خرداد يا قبلش در صحنه‌ي سياست ايران ظهور کرد، البته ريشه‌ها و بن‌مايه‌هايش در ساليان گذشته وجود داشت، ولي به صورت آکسيونيستي و علني در سطح جامعه ما آن را در ۲۲ خرداد ديديم. اين جنبش بر پايه‌ي تضاد موجود در درون جمهوري اسلامي به وجود آمد، يعني تضاد بين ماهيت اسلام سياسي و ماهيت جمهوري اسلامي با منطق سود و سرمايه در سطح متعارف در جهان. همان طور که گفتم، اين جنبش به صورت علني در هفته‌هاي قبل از انتخابات و بعد از آن بروز کرد وگرنه بن‌مايه‌هايش در تاريخ جمهوري اسلامي وجود داشت. اين تضاد به نظر ما تضادي نيست که بتواند براي اکثريت جامعه ايران پتانسيل رهايي‌بخشي را از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبديل بکند. اين تضاد دقيقاً روز ۲۲ خرداد به نفع جناح اصولگرا در صحنه‌ي سياست ايران حل شد که بيان سياسي‌اش مي‌شود ’’تعيين استراتژيک ادامه‌ي حيات جمهوري اسلامي‘‘. به نظر من اگر ما مي‌خواهيم با تغييرات بنيادي در جامعه مواجه بشويم و بتوانيم اين تغييرات را از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبديل بکنيم، وظيفه‌ي ما به‌عنوان فعالين جنبش دانشجويي احياي جنبش‌هاي اصيل است که به نظر من در ايران جنبش کارگري، جنبش زنان و جنبش دانشجويي از اصلي‌ترين اين جنبش‌ها هستند و اگر اميد به تغيير راديکال و اساسي در سطح جامعه را هنوز مي‌خواهيم زنده نگه‌داريم، بايد دقيقاً بر روي همين جنبش‌ها سرمايه‌گذاري کنيم، .

آقاي احمدي‌، شما به‌عنوان کسي که تجربه‌ي فعاليت دانشجويي در زمان قبل از انقلاب و در برهه‌ي اوليه‌ي انقلاب را داشته‌ايد، نظرتان را در اين مورد بگوييد، بخصوص با اين محوريت که خيلي از ناظران سياسي معتقدند همين اتفاقي که آقاي اللهياري به آن اشاره کرد، در زمان انقلاب هم افتاد. يعني جنبش‌هاي مدني در آن موج عظيم انقلاب گم شدند و بنابراين نتوانستند انقلاب را هدايت کنند و گويي انقلاب بود که آنها را هدايت کرد و به جايي رساند که شايد مورد نظر آنها نبود. اگر ممکن است در اين مورد مقايسه‌اي بکنيد بين آن زمان و جنبش کنوني مردم ايران.

فريدون احمدي: به نظر من مهم‌ترين تفاوتي که از زاويه‌ي جنبش دانشجويي، وضعيت قبل از انقلاب يا حوالي انقلاب با وضعيت کنوني دارد، تعداد دانشجويان کشور است که نزديک به ۱۰ برابر شده است. اين خودش تأثير اجتماعي اين نيرو را بسيار بسيار گسترده کرده است. يعني دامنه‌ي تأثير جنبش دانشجويي در آن دوران در ميان بخش‌هايي از روشنفکران و بخش‌هايي از اقشار مدرن جامعه محدود بود، مدرن هم به معني اقشاري که با توليد و مناسبات مدرن رابطه داشتند. اما الان دانشجويان در سراسر کشور و حتا مناطق دورافتاده پراکنده هستند و تأثير فرهنگي خيلي بارزي دارند، بنابراين اين تأثير اجتماعي بسيار متفاوت است. مورد دوم اين که تشکل‌ها و حرکت‌هاي دانشجويي در قبل از انقلاب يا اوايل انقلاب عمدتاً بازتابي از تشکل‌هاي سياسي موجود در جامعه بود و به نوعي احزاب سياسي، سازمانها و تشکل‌ها وظايف خودشان را پيش مي‌بردند و جنبش دانشجويي نماينده و پيشبرنده‌ي سياست‌هاي آنها در عرصه‌ي سياسي و حرکت‌هاي سياسي بود. ولي الان به دليل سرکوب سي ساله و عدم امکان حضور علني احزابي که کمي در برابر نظام جمهوري اسلامي راديکالتر هستند، بخشي از اين وظايف بر دوش جنبش‌هاي اجتماعي افتاده است. بخشي از آن هم، تأکيد مي‌کنم، به ناحق افتاده است. يعني انتظارات از بخش‌هايي از جنبش‌ها فراتر از توان آنهاست، بويژه و از جمله جنبش دانشجويي. حرکت عظيمي که براي استقرار دموکراسي و حقوق بشر در کشور ما شکل گرفته است، به معناي دقيق و جامعه‌شناسانه کلمه يک جنبش اجتماعي‌ست که همه‌ي اقشار اجتماعي در آن حضور دارند بويژه زنان، جوانان و دانشجويان. البته نه به شکل متشکل که آقاي عربشاهي برخي دلايلش را گفتند، از جمله تعطيلي‌دانشگاه‌ها، ولي من فکر مي‌کنم با راه افتادن دانشگاه‌ها، اين خلا تا حدي پر مي‌شود، البته گذشته از توطئه‌هايي که براي انجام يک "انقلاب فرهنگي" جديد مدنظر است. اما بهرحال نبايد انتظاري فراتر از توان اين جنبش از آن خواست و مهم‌ترين نياز اين است که به دليل همين گستردگي بتواند اين آگاهي‌ها را گسترش بدهد. حالا من اصرار ندارم با ترم‌هايي که آقاي اللهياري گفتند بيان بکنم و چارچوب تحول را هم آن گونه نمي‌بينم، ولي تصورم اين است که بر اين موضوع مي‌شود توافق داشت که وظيفه‌ي اصلي جنبش دانشجويي، گسترش پايه‌ي اجتماعي اين حرکت اجتماعي براي استقرار دموکراسي و حقوق بشر در ايران است.

آقاي عربشاهي اشاره کرديد که يکي از دلايل حضور کمرنگتر جنبش دانشجويي در اعتراضات اخير اين بود که به تعطيلي دانشگاهها برخورد. کمتر از يک‌هفته به بازگشايي دانشگاهها باقي مانده است و درست يا غلط، مردم و در حقيقت بدنه‌ي «جنبش سبز» در ايران انتظارات خيلي زيادي از دانشجويان دارند و انگار همه چيز را به اول مهر و بازگشايي دانشگاهها محول کرده‌اند. به نظر شما اين انتظار بجاست؟

مهدي عربشاهي: تصور خود من در اين زمينه اين است که ما امسال با يک دانشگاه جديد روبه‌رو خواهيم بود. اگر بخواهيم يک تقسيم‌بندي ضمني در جنبش دانشجويي انجام بدهيم، مي‌بينيم يک بخش فعالان شناخته‌شده‌ي دانشجويي بودند که در سالهاي گذشته فعال بودند و حضور داشتند. اين افراد تعدادشان معمولاً در هر دانشگاهي مشخص بود. اگر نگوييم محدود، ولي بهرحال مشخص بوده. اين بخش در لابه‌لاي فعاليت‌هاي اجتماعي خودش، تجربه‌ي نسبي کسب کرده و به شدت هم زير ذره‌بين نهادهاي امنيتي قرار گرفتند. بويژه امسال با توجه به نگراني‌هايي که نهادهاي امنيتي از بازگشايي دانشگاهها دارند. اما يک بخش ديگر را مي‌توانيم بدنه‌ي دانشجويي بگوييم. بدنه‌ي دو سه ميليوني دانشجويان کشور که معمولاً تا قبل از اين خيلي خودش را درگير فضاي سياسي و بحث‌هاي سياسي‌ـ اجتماعي نمي‌کرده است. بدنه‌ي خاموشي که حالا امسال به شدت سياسي شده است. يعني وقايع ۲۲ خرداد اينها را مثل اکثريت جامعه به شدت سياسي کرده است و احتمالاً آنها هم امسال به نقش‌آفريني در فضاي دانشگاه‌ها خواهند پرداخت. تعدادشان خيلي زياد است و هم براي ما و هم براي نهادهاي امنيتي و هم براي تحليلگران، رفتار اينها ناشناخته است، اين که چه رفتاري از خودشان بروز خواهند داد و به دليل اين که چندان هم تجربه‌ي کار عملي و پيگير و مستمر سياسي نداشته‌اند، طبيعتاً رفتارهايشان از ثبات برخوردار نيست. يعني ممکن است در شرايطي دست به حرکت‌هاي بسيار هيجاني و عامي و تند بزنند و در شرايطي ممکن است به شدت آرام بشوند. به اين خاطر من فکر مي‌کنم فضاي دانشگاه در مهرماه واقعاً قابل پيش‌بيني نيست و مانند انبار باروتي خواهد بود که يک جرقه مي‌تواند آن را منفجر کند. ولي اين که آيا اين جرقه زده خواهد شد يا نه، باز براي من چندان روشن نيست. تصور ديگري هم که دارم اين که بهرحال زمام کار از دست فعالين شناخته‌شده‌ي دانشجويي در سالهاي گذشته يک مقدار خارج خواهد بود. همانطور که گفتم، اين فشارهاي شديدي که از طرف نيروهاي امنيتي دارد مي‌آيد، در همين تابستان روزي نيست که در يکي از دانشگاه‌هاي کشور حدود ۳۰ـ ۲۰ نفر از فعالين به کميته‌ي انضباطي احضار نشوند و احکام انضباطي دريافت نکنند، طبيعتاً اين افرادي که محروم از تحصيل مي‌شوند، ممنو‌ع‌الورود به دانشگاه هم خواهند شد. يا در سطح ديگر کساني که فعالتر بودند و پرونده‌هاي قضايي داشتند، پرونده‌هايشان به جريان افتاده و حتا در دادگاهها، من از آقاي مؤمني ياد مي‌کنم که در ۱۰سال اخير يکي از فعالان شناخته‌شده‌ا‌ي بودند که در رابطه با مسئله‌ي دانشگاه کار کرده‌اند و به نظر من دادگاه‌شان يک دادگاه نمادين بود. يعني ايشان را به‌عنوان يکي از نمادهاي جنبش دانشجويي به آنجا بردند تا به‌نوعي در فعالين شناخته‌شده‌ي دانشجويي ايجاد ارعاب و تهديد کنند. بنابراين من فکر مي‌کنم فعالين يک مقدار آن موقعيت قبلي را نخواهند داشت و اين بدنه‌ي دانشجويي خواهد بود که ميداندار خواهد شد، حالا به شکل‌هاي جديد و با سازماندهي‌هاي جديد. تصورم اين است که اگر اين انتظارات سياسي مردم از دانشگاه کمي بيش از حد باشد، احتمال دارد که به جنبش دانشجويي ضربه بزند. يعني حالا يک فضاي اعتراضي بوده، اين فضا فروکش کرده است. نبايد همه‌ي مسئوليت بازسازي و دوباره سازي آن فضا را برعهده‌ي جنبش دانشجويي نهاد.

آقاي الهياري، شما گفتيد که از ديد دانشجويان طيف چپ يکي از اشکالات بزرگ جنبش دانشجويي همين عدم حضور مستقل‌اش در حرکت اخير بود. الان با اين فرصت دو سه ماهه‌اي که جنبش دانشجويي داشته، هم بدنه‌ي جنبش و هم در سطح سران، براي اين که تفکر کند و جايگاه خودش را در اين جنبش پيدا بکند و البته از آنسو با فشار فزاينده‌اي که آقاي عربشاهي هم به آن اشاره کردند بر سران جنبش دانشجويي وجود دارد. فکر مي‌کنيد اين دو تناقض باهم مي‌تواند اجازه بدهد که جنبش دانشجويي بعد از اول مهر آن خلائي را که شما به آن اشاره کرديد پر بکند؟

مهدي اللهياري: همان طور که من در صحبت‌هاي قبلي‌ام گفتم، اين که پايه حرکت‌هاي اجتماعي بايد براساس جنبش‌هاي اجتماعي شکل بگيرد، از يک اصل علمي نشأت مي‌گيرد که آن هم براساس تناقض‌ها و تضادهاي فعال و زنده‌اي است که هميشه در سطح و زمينه‌ي اصلي و مادي جامعه به حرکت خودشان ادامه مي‌دهند. اگر جنبش‌هايي که براساس سياست کلان در جامعه شکل مي‌گيرند پايه خودشان را از روي اين تضادها و تناقض‌هاي پايه و فعال بردارند و بر روي يکسري تضادهاي روبنايي استوار بکنند، به نظر من اين جنبش‌ها دچار نوعي آسيب و بيماري به نام نخبه‌گرايي و دگماتيسم تشکيلاتي مي‌شوند و اين دگماتيسم تشکيلاتي و نخبه‌گرايي، اصل خودرهايي جنبش‌هاي اجتماعي را نقض مي‌کند. جنبش‌هايي اجتماعي که به نظر من در سطحي، خواسته‌هاي مشترک خيلي زيادي با همديگر دارند، ولي اين حوزه‌ي مشترکشان دليل بر عدم استقلال نسبي‌اين جنبش‌ها از همديگر نمي‌شود. همان طور که گفتم وظيفه‌ي فعالين اين جنبش‌هاي اجتماعي احياي دوباره‌ي جنبش‌هايي است که در طول اين چهار‌ـ پنج سال با سرکوبي گسترده مواجه شدند. چه جنبش دانشجويي که سرکوب آن به صورت خيلي گسترده در سال ۸۶ نمود پيدا کرد و چه جنبش زنان که در روز ۲۲ خرداد در ميدان هفت تير در چند سال پيش با سرکوب گسترده مواجه شد و چه جنبش کارگري که نمودش در اول ماه مه امسال در پارک لاله خود را نشان داد که ۲۰۰ نفر از فعالين کارگري دستگير شدند. به نظر من احياي اين جنبش‌هاي اجتماعي در سرتيتر و اولويت پراتيک (عملي) اين فعالين جنبش‌ها قرار مي‌گيرد.

قرار مي‌گيرد يا بايد قرار بگيرد؟ چون بين اين دو فرق است. شما پيشنهاد مي‌کنيد يا اين که پيش‌بيني مي‌کنيد که اين کار انجام مي‌شود؟

مهدي اللهياري: اولاً بايد قرار بگيرد و در وهله‌ي دوم به نظر من اين جنبش در سطح وسيعي به اين سمت حرکت خواهد کرد. همان طور که آقاي عربشاهي گفتند، سال تحصيلي امسال با سالهاي تحصيلي گذشته فرق مي‌کند. ولي از ديد من به اين معنا نيست که حرکتهاي آکسيونيستي رشد پيدا خواهد کرد يا اين که ما شاهد حرکت‌هايي علني در سطح دانشگاه و در سطح وسيع خواهيم بود. منظور من اين نيست. ولي در بين توده‌هاي دانشجويي اولاً سياسي شدن يک امر بسيار شايعي شده است، بخصوص دانشجويان سال اولي که از دبيرستان به دانشگاه پا مي‌گذارند. در سالهاي گذشته به اين صورت بود که اين دانشجويان بايد در محيط دانشگاه سياسي مي‌شدند، ولي الان چيزي که اتفاق افتاده اين است که دانشجويان دبيرستاني سياسي‌شده وارد دانشگاه خواهند شد و اين يک تفاوت بسيار عميقي را با سالهاي گذشته ايجاد مي‌کند. در وهله‌ي بعد از ديد من توده‌هاي دانشجويي به سمت راديکاليزم حرکت خواهند کرد که اين راديکاليزم به نظر من از واقعيت سياست در جامعه‌ي امروز ايران بلند مي‌شود و از شکست بسياري از آلترناتيوهايي که در سطح جامعه‌ي سياسي ايران فعال بوده‌اند. به نظر من از يکطرف پيروزي جناح اصولگرا و از طرف ديگر بحراني که يک بحران ماهيتي در ليبراليسم ايراني است و در جنبش اجتماعي هم نمايندگان خاص خودش را دارد، اين بحران ليبراليسم در شرايط کنوني ايران از عواملي است که باعث مي‌شود در سال تحصيلي آينده ما با راديکاليزه‌شدن دانشجويان مواجه شويم. ولي اين راديکاليزه‌شدن، همان طور که گفتم، به معناي رشد آکسيونيسم در ميان دانشجويان نخواهد بود. همان طور که از تحليل‌هايي که سرداران سپاه در رابطه با دانشجويان کرده‌اند و از وقايعي که در اين چند وقت اخير اتفاق افتاده، دستگيري و تهديد و احضار فعالين دانشجويي به کميته‌هاي انضباطي و دادگاه‌هاي انقلاب، ستاره‌دارکردن دانشجويان فعال که در مقطع کارشناسي ارشد بسياري از دانشجويان فعال ستاره‌دار شده‌اند و از ورود به دانشگاه هم منع شده‌اند و اين که بسياري از نشريات دانشجويي توقيف شده‌ و يا اين که هيأت تحريريه‌شان دستگير شده‌اند و توان چاپ اين نشريه را در سطح دانشگاه ندارند همه اينها واقعيتي‌هايي‌است که ما در سال تحصيلي آينده با آن مواجه خواهيم بود. بنابراين رشد راديکاليزم و سياسي شدن در دانشگاهها اتفاقي است که در سال آينده مي‌افتد و ما اين را خواهيم ديد. از طرف ديگر، شکست ديدگاه‌هاي راست در جامعه به نظر من ممکن است نوعي بهت‌زدگي و گيجي در بين فعالين دانشجويي و در بين توده‌ي دانشجويان ايجاد بکند و اين احتياج به يک فاصله‌ي زماني دارد تا به سمت حرکت‌هاي برنامه‌ريزي‌شده‌تر و راديکالتري برود و اينها را در قالب يک برنامه‌‌ي مشخص تئوريزه بکند.

آقاي احمدي‌، از مجموعه‌صحبت‌هاي آقايان اللهياري و عربشاهي، من اين طور استنباط کردم که الان با بازگشايي مجدد دانشگاهها يکي از مشکلات اصلي که سر راه ادامه‌ي فعاليت جنبش دانشجويي وجود دارد، مسئله‌ي سرکوب گسترده است. آقاي اللهياري به قضيه‌ي ستاره‌دارکردن دانشجويان اشاره کردند، آقاي عربشاهي به اخطارها و احضارها به کميته‌هاي انضباطي و حتا به مراکز امنيتي ديگر. اگر ممکن است خيلي کوتاه وضعيت سرکوب جنبش دانشجويي توسط نيروهاي امنيتي را با زمان انقلاب و در آستانه‌ي انقلاب مقايسه بکنيد، چون آن زمان هم دانشگاهها يکي از پايگاههاي اصلي مبارزه بودند، ولي آيا ميزان سرکوب آن زمان را، بخصوص منظور من مقطع ۵۷ است، با الان مي‌شود مقايسه کرد؟

فريدون احمدي: به هيچ وجه قابل مقايسه نيست! ببينيد الان، همان طور که آقايان الهياري و عربشاهي گفتند، مسئله‌ي سرکوب، متمرکز خواهد شد. يعني الان نقطه قوت جنبش، بازگشايي دانشگاههاست که مراکز تجمعي ايجاد خواهد کرد براي اين که اعتراضات بتواند تداوم و دامنه پيدا بکند و درست شايد همين، نقطه ضعف هم هست. يعني با تمرکز نيروهاي معترض بويژه نيروهاي بدنه‌ي جنبش دانشجويي که به سياست و مبارزه‌ي سياسي روي آورده‌اند، ارگانهاي امنيتي رژيم خيلي راحت‌تر مي‌توانند آن را به اشکال مختلف سرکوب کنند، بويژه اگر حرکتها همان طور که پيش‌بيني کرده‌اند به شکل حرکتهاي آکسيوني و به شکل حرکتهاي مقطعي تند باشد، مي‌تواند با سرکوبهاي تند مواجه بشود که به دنبالش نااميدي‌ها و واپس‌زدن‌هايي وجود داشته باشد.

پس توصيه شما به‌عنوان يک پيشکسوت فعال دانشجويي در شرايط کنوني براي جنبش دانشجويي چيست؟

فريدون احمدي: توصيه‌ي من همان استفاده از نقاط قوت اين جنبش دانشجويي است. يعني اولاً دچار اين توهم نشوند، خصلت جواني اين است که بتواند يکمقدار آرمانگرايانه و تند حرکت را پيش ببرد و وظايف تمام جنبش را بر دوش خودش احساس بکند و شکستن اين عقب‌نشيني موقتي را وظيفه‌ي جنبش دانشجويي تصور بکند. اينها بايد کمي با صبر و تأمل بيشتر صورت بگيرد. ما بحران‌هاي جدي اقتصادي را در پيش داريم و قطعاً اقشار بسيار گسترده‌تري از جامعه‌ي ما با خواست‌هاي صنفي و سياسي و طبقاتي خودشان وارد عرصه‌ي سياست خواهند شد و دامنه‌ي جنبش اعتراضي نيز بسيار گسترده‌تر خواهد شد. ما قطعاً در آينده، حالا شايد نشود گفت خيلي نزديک، ولي پيروزي‌هاي بزرگي خواهيم داشت. بنابراين جنبش دانشجويي نبايد تمام حل اين مشکل را وظيفه‌ي خودش تلقي بکند. و يک نکته ديگر هم بگويم، اين که تلاش جنبش دانشجويي بايد براي اين باشد که کوشش‌هايش را هماهنگ و همسو بکند و در راستاي مواضع مشترکي که دارد، متحد عمل بکند و تصور مي‌کنم جنبش اخير هم نشان داده که خواست‌هايش چيست. من با آقاي اللهياري در تعريفي که مي‌کنند و اين جنبش را بحران ليبراليسم مي‌خوانند چندان موافق نيستم. نمي‌خواهم وارد بحث ليبراليسم بشوم، ولي اين بحران آشکارا بحران بنيادگرايي اسلامي است، بحران تلفيق دين و حکومت و سياست است و در حقيقت برآمد جنبش دموکراسي‌خواهانه‌ي مردم ايران است. حالا دموکراسي را با تعريف گسترده‌اش بايد مطرح کرد. آن چارچوبي که تحولات اخير را يک تحول طبقاتي و در راستاي کار و سرمايه ببينيم، يکمقدار محدود کردن قضيه است و در نتيجه حاميان و پايه‌هاي اجتماعي اين جنبش را کمي محدود مي‌کند. ما هم در سي سال پيش دچار چنين نگرش‌هايي به شکل افراطي بوديم و من مايلم به خودم اجازه بدهم و با عرض معذرت بخواهم که اين خطايي که ما سي سال پيش کرديم و دامنه‌و پايه‌ي اجتماعي حرکت را محدود تصور ‌کرديم، دوستان جوان ما ديگر کمتر انجام بدهند.

 

مصاحبه‌گر: ميترا شجاعي

تحريريه: بابک بهمنش

دويچه وله

 

 

تنها مطالب و مقالاتي که با نام جبهه ملي ايران - ارو‌پا درج ميشود نظرات گردانندگان سايت ميباشد .