به ۲۸ مرداد نزدیک می شویم: رنجهای مصدق در دوران دیکتاتور صغیر- علی مرادی مراغه ای


فدائیان اسلام که رزم آرا را ترور کردند مصدق را نیز تهدید کردند حتی خود شاه در ملاقاتش به مصدق از احتمال ترورش توسط فدائیان اسلام گفته بود.
مصدق برای امنیت جانی، مجبور شد دفتر نخست وزیری را به مجلس منتقل کند و در مجلس بخوابد و از آنجا نیز به خانه اش و کنارِ آن تخت مخصوصش انتقال داد!
بارها از شدت فشارهای روحی، خواست استعفا دهد، یکبار در راه رفتن برای استعفا، حسین مکی جلویش را گرفته مانع شد!

این زمان که موجی از نگرانی از ترور و حملات غش شدت یافته بود، تهدید انگلستان نیز اوج گرفت!
بارها به دوستان انگلیسی مانند ناصر قشقایی، صارم الدوله، فاتح…متوسل شد که به انگیسیها بگویند بجای لجاجت، جهت خرید نفت به مذاکره بیایند، اما انگلستان او را دزد نفت می نامید! و مصدق نیز هر گونه کوتاه آمدن را خیانت بر آرمانهای ملت ایرانی میدانست.
او مبارزه را تنها در نفت خلاصه نمیکرد بلکه آزادی مردم ایران میدانست و گفته بود:
«آزادی ایرانیان فروشی نیست»
در مورد غرامت نفت کوتاه آمد اما در بکارگیری کارشناسان انگلیسی نه! چون آنرا تسلط دوباره می دانست و گفته بود هر کدام از متخصصین انگلیسی«…خود را مافوق مامورین عالیرتبه دولت میدانستند»!
و او به تراژیکترین شکل، آنرا در دوره والیگری خود در فارس چشیده بود!
او سخن سرپرسی کاکس را هنوز به یاد داشت که حق حاکمیت ایران بر بندر بوشهر را نفی کرده بود!

حادثه ۹ اسفند دامی از سوی دربار برای کشتن اش بود که معجزه آسا از آن جان بدر برد!
شایعه ای در تهران پیچاندند که شاه میخواهد کشور را ترک کند و مصدق او را مجبور کرده، در حالیکه مصدق کوشیده بود او را منصرف کند!.
آنروز مصدق برای خداحافظی شاه، عازم دربار شد و نمی دانست کثیری از اوباشان و چاقوشان و طرفداران آیت اله بهبهانی، کاشانی و شیخ بهاالدین نوری در خارج کاخ برای کشتن اش جمع شده اند…
(برای مشارکت کاشانی در این توطئه به این فیلم (https://t.me/Ali_Moradi_maraghei/77) بنگرید)
مصدق متوجه غیرعادی بودن اوضاع شده، بجای خروج از درِ اصلی کاخ که اوباشان آنجا جمع شده بودند، از درِ کوچکی دیگری خارج شد و بدین ترتیب «مرغ از قفس پرید»!.۱
شب دیر وقت وقتی به خانه اش برمیگردد، پسرش دکتر غلامحسین مصدق، اوضاع و احوال نخست وزیر را چنین رقت انگیز روایت می کند:
«آن شب ۹ اسفند بیش از هر زمان دلم برای پدر سوخت. هنوز هم که ۳۷ سال از آن زمان میگذرد، یادآوری آن ناراحتم میکند. حدود ساعت ۱۱ شب بود که پدر از مجلس بخانه آمد. بزحمت و با کمک من و برادرم از پله ها بالا آمد .
از ساعت ۵ صبح تا آنوقت، یعنی حدود ۱۶ ساعت، استراحت نکرده بود، حتی توطئه از پیش سازمان داده شده از سوی محمدرضاشاه را هم پشت سر گذاشته بود، توان ایستادن نداشت، من هیچوقت پدر را آن طور خرد و شکسته ندیده بودم، همین که وارد اطاق شد، روی تختخواب نشست و شروع بگریستن کرد و گفت:
امروز پاک ناامید شدم، من دیگر به این مرد(شاه) اطمینان ندارم…فکر میکردم این جوان با تجربه ای که از سرنوشت پدرش بدست آورده، به کشورش، به مردم این مملکت خدمت میکند. چقدر او را نصیحت کرده ام و بگوشش خواندم که با مردم باش، به بیگانگان تکیه نکن. در روزگار سخت، این مردم هستند که از تو حمایت میکنند… امروز متوجه شدم چگونه آدمی است! او، به من دروغ گفت. فریبم داد و قصد داشت بکشتنم بدهد…دیگر اطمینانم از او سلب شد».۲

به میزانی که به کودتای ۲۸ مرداد نزدیک می شویم کم کم نزدیکترین یارانش به دشمن می پیوندند و سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلستان برای براندازی مصدق به حرکت درمی آیند…
اوضاع روحی مصدق رو به وخامت و ناامیدی می رود:
«…روحا بسیار کسل و افسرده ام و نمی دانم کار این مملکت بواسطه فساد اخلاقی به کجا خواهد انجامید»۳
همین یاس از اوضاع باعث می گردد او اقدامی اساسی در مقابل کودتا انجام ندهد.
اما پس از کودتا، محاکمه مصدق، اشتباه بزرگی بود از سوی حکومت کودتا!
چون مصدق از این فرصت بهترین استفاده را کرد جهت محاکمه خود کودتاگران!

شکست مصدق تنها شکست او نبود، بلکه شکست ایران در نوسازی و ایجاد حکومت قانون بود که اینک ۵۰ سال از تاریخ مشروطه خواهی شان می گذشت!
این دومین و آخرباری بود که در دوران دیکتاتور صغیر، بار دیگر و برای همیشه به تبعیدگاه و کنج احمدآباد باز می گشت…
در آخرین روزهای زمستانِ ۱۳۴۵ش در آن لحظات آخر زندگی اش که سرطان بر جانش چنگ انداخته و دیکتاتورِ صغیر، مانع درمانش در اروپا گشته بود در لحظات درد و رنج و توام با فشارهای عصبی و غش های پی در پی دیرینه که بسراغش بازگشته بود، شاید بارها به یاد این جمله‌ شکسپیر می افتاد زمانی که «مرکوتیو» در «رومئو و ژولیت» از ته دل فریاد برمی آورد:
«بر هر دو تبارتان لعنت باد…»

منابع: اینجا (https://t.me/Ali_Moradi_maraghei/78)

Telegram (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie)
دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است