درباره سلاح احزاب مسلح کُردی معصومه قربانی



هنوز زود است که بخواهیم نتیجه بگیریم که آیا جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی رو به افول است یا نه. اما آنچه روشن است بر خلاف روزهای اولیه که بر نقاط اشتراک تاکید می‌شد و بیشترین تلاش متمرکز بر به چالش کشیدن حاکمیت مستقر بود، امروز نیروهای سیاسی مخالف در حال انتقاد و درگیری بین خودشان هستند. البته این کار هم به خودی خود اشکال ندارد، بالاخره در حالت عمومی سیاست جدال، بحث و رقابت است و این طبیعی است که نیروهای دارای هویت و اعتقادات جداگانه بخواهند با هم جدال و رقابت بکنند.

باید در نظر گرفت که اگر آلترناتیو حکومت توتالیتر جمهوری اسلامی ایران «دموکراسی» است، لازمه‌ دمکراسی هم همین رقابت‌ها و جدال‌های مدنی است. اصلی‌ترین رکن دموکراسی انتخابات آزاد و تفکیک قوا نیست، بلکه همین فرهنگ جدال و رقابت سیاسی است بدون آنکه طرفین در پایان بازی به همدیگر ضرر و زیان جانی و مادی برسانند، یا شبهه‌ای باشد که یکی از طرفین بعد از رقابت یا مباحثه اگر به خواسته‌‌هایش نرسد منتظر دور بعدی انتخابات نخواهد ماند و اسلحه دستش گرفته و با توسل به زور و تهدید خواسته‌های خود را تحمیل خواهد کرد.

مثلاً کشورهای زیادی هست که انتخابات آزاد یا تفکیک قوا دارند اما این انتخابات آزاد به معنی دمکراسی و رعایت حقوق‌بشر نیست. در همین همسایگی ما در پاکستان انتخابات آزاد و تفکیک قوا وجود دارد و البته نظام سیاسی بهتری از جمهوری اسلامی ایران دارد، اما ما پاکستان را کشوری نمی‌شناسیم که از آن دموکراسی را الگو قرار بدهیم. دلیلش این است که پاکستانی‌ها قادر به برقراری دیالوگ باهم نیستند و اگر بحث به جاهای باریک بکشد اسلحه‌ها بیرون می‌آید و شروع به تهدید و ضرر و زیان بهم می‌کنند، و همیشه احتیاج به آقا بالاسری مانند ارتش قدرتمند پاکستان هست که به قیمت سلب آزادی مردم، امنیت را بین شهروندان تامین بکند.

دموکراسی بیشتر به این معنی است که ما بدون احتیاج داشتن به آقا بالاسر و مرد قوی بتوانیم با هم وارد دیالوگ بشویم و در حداقل‌ها باهم به توافق برسیم. جمهوری اسلامی با شناخت از جامعه ایران از اختلاف‌ قومیتی، مذهبی و سیاسی در ایران به مردم ایران می‌خواهد القا بکند که اگر من نباشم در ایران جنگ داخلی و کشت و کشتار اتفاق می‌افتد، و به‌قولی من شر لازم در مقابل بوجود آمدن فاجعه‌های بزرگ‌تر و ناامنی هستم. در این بین وجود احزاب مسلح قومی کُردی که شاید نیت بدی هم نداشته باشند مانند آب به آسیاب دشمن ریختن، به این نظریه حکومت جمهوری اسلامی ایران کمک می‌کند. چونکه به راستی اینهم درست است که وقتی دو یا چند نیروی سیاسی با هم گفتگو و دیالوگ برقرار می‌کنند، طرفی که دستش اسلحه و نیروی نظامی است سمبه‌اش پر زور است و معلوم است که فردا بدون هیچ دغدغه‌ای زیر میز می‌زند، و دست طرف‌هایی که اسلحه دستشان نیست به جایی بند نخواهد شد.

اصولاً وقتی در حالت معمولی چند گروه سیاسی، قومیت یا مذهب با هم اختلاف داشته باشند نهایتاً ‌به‌همدیگر فحشی داده و دنبال کار خود می‌روند، اما وقتی چند گروه دستش اسلحه باشد و به‌طور اتفاقی خشونتی را شروع بکند، دیگران هم شروع به مسلح شدن و واکنش نشان دادن خواهند کرد و خشونت گسترش پیدا خواهد کرد. خشونت قومی و مذهبی اصولاً با یک جرقه شروع می‌شود و طرفین با نیت کشتار همدیگر برنامه‌ریزی قبلی نمی‌کنند؛ فردی خشونت را شروع می‌کند، فردی دیگر جواب می‌دهد، احساسات قومی- مذهبی توده‌های طرفین جریحه‌دار می‌شود و در کوتاه‌مدتی، سیاهی و خشونت همه‌گیر می‌شود.

مثلاً در جنگ موسوم به جنگ نقده، حزب دمکرات کردستان ایران علیرغم اینکه چندین بار هم از طرف نیروهای خودش و هم از طرف دیگران هشدار دریافت می‌کند که جو ترک‌های نقده متشنج است و تجمع حزب دمکرات کردستان در نقده می‌تواند به جریحه‌دار شدن احساسات ترک‌های نقده منجر شود و برای جلوگیری از احتمال درگیری قومیتی، بهتر است که بدون آوردن هزاران نیروی مسلح و نمایش قدرت، دفتر حزب دمکرات در نقده با مراسم ساده‌ای افتتاح بشود، اما حزب دمکرات کردستان تمام توصیه‌ها را نادیده می‌گیرد، هزاران نیروی نیروهای نظامی حزب را که آموزش درست حسابی هم ندارند در شهری کوچک جمع می‌کند و نمایش قدرت می‌دهد. در این جو پر تنش، یک خانواده سیزده نفره تُرک (خانواده بدلی) توسط کسانی که شایع می‌شود اعضای حزب دمکرات کردستان هستند بطرز فجیعی قتل‌عام می‌شوند، و این جرقه‌ای برای درگیری و برادرکشی بین کرُد و تُرک می‌شود. این شکاف قومی تا امروز هم ادامه دارد و حتی عمیق‌تر شده است.

این فرهنگ اسلحه و پیشمرگه برای خود کردستان هم فاجعه‌بار بوده، هزاران کُرد در درگیری حزب کومله و دموکرات کردستان کشته شدند، یا کومله هزاران نفر از اعضای حزب رزگاری کردستان را قتل‌عام کرد و حزب رزگاری کردستان را از روی نقشه پاک کرد، یا پ‌ک‌ک به‌خاطر نزدیکی به جمهوری اسلامی از نزدیک شدن احزاب کُردی ایران به مرزهای ایران جلوگیری می‌کنند، و فردا اگر اتفاقی بیفتد و در فقدان حکومت مرکزی ایران، و احزاب کرد بخواهند فعالیت مسلحانه بکنند، شاخه ایرانی پ‌ک‌ک(پژاک) با احزاب دیگر کُرد ایرانی درگیری نظامی پیدا خواهند کرد.

حالا من نمی‌خواهم وارد قضایای اقلیم کردستان در شمال عراق بشوم که دو حزب مسلح با زور اسلحه در منطقه کُردنشین عراق دو پادشاهی حزبی و خانواد‌گی راه انداخته‌اند، یا پ‌ک‌ک در مناطق کُردنشین ترکیه و سوریه با توسل به خشونت و کشتار اجازه ظهور و نفس کشیدن به هیچ رقیب کُرد دیگری را نمی‌دهد. البته قصد من انکار ستمی نیست که در ترکیه یا عراق به کردها رفته است، بلکه در این است که مبارزه مسلحانه و خشونت راه رهایی از این ستم نیست. وانگهی این را هم باید در نظر گرفت که ما در مدینه فاضله زندگی نمی‌کنیم، کم و بیش همه ما از هر قومیت، مذهب و جنسیتی بدلیلی ممکن است که تحت ستم باشیم. راه حل ما این نیست که هر کدام اسلحه‌ای برداریم و درد و کدر موجود را فزون ببخشیم.

اصولاً در اکثر مواقع توسل به اسلحه و خشونت برای رفع ستم منجر به فجایعی بزرگ‌تر شده است. حالا ممکن است بعضی از دوستان از جنگ استقلال آمریکا یا مشروعیت مبارزه هسته‌های مقاومت بر علیه آلمان نازی سخن بگویند. اما اولاً باید در نظر گرفت که خوب و بد اگر دوست هم نداشته باشیم ایران کشوری است که جایی را اِشغال نکرده است، حالا من منکر بعضی تبعیض‌ها نمی‌شوم اما برای رفع تبعیض کشوری را به آتش نمی‌کشند. دوماً به‌جز مورد آمریکا، اگر بخواهیم از منظر نتیجه‌گرانه به مسئله نگاه بکنیم، آن هسته‌های مقاومت بر علیه آلمان نازی هم چندان منجر به نتیجه خاصی نشد. اما مسئله مهمتر این است که ما باید فراموش نکنیم که در صحرای خاورمیانه هستیم، و نه در آمریکا با فرهنگ و تاریخ خاص خودش. البته نگاه به تاریخ آمریکا و درس گرفتن از آن خوب است، اما بهتر است وضعیت موجود در افغانستان، سوریه، عراق یا سودان جنوبی، لبنان، یمن و سومالی را هم که حاصل جنگ مسلحانه همه در برابر همه است را هم از نظر دور نداریم.

واقعیت این است که ما دو راه داریم: راه اول اینست که آقا بالاسری داشته باشیم که هر از گاهی سر یکی‌مان بزند و با استفاده از خشونت بین ما نظم برقرار بکند. راه دیگر هم این است که سلاح‌ها را کنار بگذاریم، و با هم وارد دیالوگ شده و در حداقل‌ها بدون اینکه چماق آقا بالاسر روی سرمان باشد با هم تفاهم بکنیم. وارد دیالوگ شدن، یا تفاهم کردن به معنای صمیمیت و عشق لایتناهی ما نخواهد بود، بلکه به معنی این است که ما مانند انسانی مدنی قادر به دیالوگ و چانه زدن باهم هستیم بدون اینکه به جان و مال همدیگر ضرر و زیانی برسانیم.

وانگهی اگر قرار باشد که ما همه‌مان که با جمهوری اسلامی مخالف هستیم هر کدام اسلحه‌ای دستمان بگیریم، و بر مواضع‌مان با تکیه بر قدرت اسلحه‌مان اصرار بکنیم؛ پس فردا سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و وضعیتی پیش می‌آید که هر کس برای حفظ جان خود مجبور می‌شود که همسایه‌اش را نابود بکند. این احزاب باید تصمیم بگیرند که آیا غایت نهایی آنها خوشبختی کُردها و آینده‌ای برای ایران است که در آن همه ایرانیان سوای قومیت‌ و مذهب‌شان زندگی آزاد و مبتنی بر شایسته‌سالاری داشته باشند – یا اینکه ما در ایرانی زندگی بکنیم که آنقدر با گلوله از هم انسان کشته باشیم که اگر بخواهیم هم همزیستی مسالمت‌آمیز و انسانی داشته باشیم، زخم‌های گذشته این امکان را بما ندهد.

در مبارزه مسلحانه هر کس بر زمین بیفتد این شکاف‌ها عمیق‌تر خواهد شد، چه پیشمرگه‌ای که ناامید از وضعیت ممکن به کوهها و اسلحه پناه ببرد، و چه سرباز و درجه‌داری که به اجبار قانون و یا در پی چندرغازی به روی هم‌وطن‌اش اسلحه می‌کِشَند. هر کس که کشته می‌شود خانواده، بستگان و دوستانش و بعضاً همشهری و هم هم‌قومیتی‌هایش به بخشی از این نفرت و شکاف تبدیل می‌شوند.

اصولاً تئوری‌پردازان مبارزه مسلحانه در قدم اول می‌دانند که نمی‌توانند با نیروی و تجهیزات اندک بتوانند ارتشی کلاسیک و برخوردار از تجهیزات مدرن را شکست بدهند، آنها دنبال این هستند که در جنگی طاقت‌فرسا آنقدر کشته بشوند که دیگر چنان شکافی با حکومت مرکزی پدید بیاید که تمام مردمی که ادعای نمایندگی‌شان را می‌کنند پشت سر اینها بیایند. یعنی اگر کسی قصد جدا شدن و تجزیه مملکت را داشته باشد مبارزه مسلحانه که باعث کشت و کشتار از هر دو طرف می‌شود در نهایت باعث شکاف قومی می‌شود که راهکار مطلوبی برای جدایی عاطفی و به دنبال آن جدایی عملی است. اما اگر واقعاً کسی قصد رفع تبعیض، دمکراسی و همزیستی مسالمت‌آمیز داشته باشد مبارزه مسلحانه و اسلحه بدترین راه حل ممکن است؛ از درون کلاشینکف نفرت و جدایی بیرون می‌دهد نه صلح و برادری.

ممکن است از هر دو طرف به نگارنده انتقاد بگیرند که چرا در مورد خودمختاری، حق جدا شدن یا چنین حقی را نداشتن و یا آموزش به زبان مادری یا آموزش زبان مادری که طیف‌های مختلف این احزاب خواستارش هستند در له و علیه سخنی نمی‌گویی. واقعیت این است که امروز مسئله ما این نیست، هر شهروند ایران می‌تواند نظرات و دیدگاهی داشته باشد و با روش‌های مدنی و بدون توسل به خشونت و نفرت مسله‌ای را طرح و تبلیغ بکند، و دیگری هم بدون خشونت و نفرت‌ورزی آن نظر را قبول یا رد بکند. مسئله اصلی مسئله اسلحه و خشونت است، فرقی نمی‌کند شما چه افکاری دارید وقتی با توسل به خشونت و اسلحه برای بدست آوردن حقوقی مبارزه می‌کنید، این دیگر مبارزه و جدال سیاسی نیست. اصولاً من یا دیگری چطوری بتوانیم با صاحب اسلحه وارد دیالوگ و رقابت بشویم. او مسلح به سلاح جنگی است و دیگری که بخواهد با او رقابت بکند اصلاً در موقعیتی نیست که بخواهد رقابت بکند یا افکارش را نقد بکند. کسی که نیروی مسلح پشت سرش باشد سنبه‌اش پر زور است و هر وقت خواست می‌تواند زیر میز بزند، همین قدر ساده. قدم اول انتقاد از خویش و عدم تقدیس خشونت و گذاشتن اسلحه بر زمین است، بقیه مسائل به‌خودی خود در گذر زمان حل خواهد شد.

مسئله قومیت‌ها در ایران مانند هر مسله‌ای دیگر در یک حکومت یا سیستمی که مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر است قابل حل است، و توسل به اسلحه و خشونت مانند مسائل دیگر نه کمکی به حل این مسئله می‌کند، و نه زمینی می‌آفریند که بتوانیم آینده‌ای برای حل این مسئله متصور باشیم. از این موقعیت فقط امثال جمهوری اسلامی بهره می‌برند که ما را از هم‌ دیگر ترسانده، و با مژده برقراری امنیت و حفاظت جان‌مان چماقی که بالای سرمان گرفته‌اند را ضرورت بودنش را توجیه بکنند. فقط با گذاشتن سلاح بر زمین و مشارکت در روند مدنی و خشونت‌پرهیز است که ما قادر خواهیم بود جمهوری اسلامی را خلع سلاح بکنیم؛ وگرنه اگر جمهوری اسلامی را هم موفق بشویم که سرنگون هم بکنیم با وجود گروه‌های مسلح و بی‌نظمی و ناامنی، یک حکومتی دیگر همانند جمهوری اسلامی حالا با نامی دیگر با وعده برقراری نظم و امنیت بر سرنوشت‌مان مسلط خواهد شد.

نظر خوانندگان:
■ مطلبی صمیمی و ‌مبتنی بر واقعیت‌ها که امیدوارم سران احزاب کردی هم آنرا بخوانند. در دنیای هوش مصنوعی با کلاش در کو‌ه‌ها پناه گرفتن، با عقل سلیم جور در نمی‌آید، مگر آنکه کاسه‌ای زیر نیم کاسه باشد و عایدی پیشمرگه داشتن قابل صرف‌نظر نباشد. کردستان در جنبش زن زندگی آزادی نشان داد که اشکال مدنی و‌ جمعی مبارزه را بر مبارزه مسلحانه ترجیح می‌دهد و این امر بسیار امیدوار کننده است.
پورمندی

■ خانم معصومه قربانی
مطالب بسیار جالب و مهمی را به طرز روشن و مستدل مطرح نمودید. دستتان درد نکند. امید است همانطور که مد نظر شماست، سایر خوانندگان نیز با اظهار نظرات خود به غنای بحث کمک کنند.
ارادتمند. محمد رضا قنبری

■ مقاله بسیار روشنگرانه‌ای است. با سپاس از نویسنده محترم. گروه‌هایی که با کلاشینکوف با یکدیگر گفتگو و تسویه حساب می‌کنند، نمی‌توانند به دموکراسی و لیبرالیسم و کثرت‌گرایی و پلورالیسم اعتقاد داشته باشند. بسیاری از هموطنان از تاریخچه خونین احزاب کردی مثل جنگ خونین و دهشتناک نقده بین ترک و کرد و یا کشته شدن هزاران انسان در درگیری حزب کومله و دموکرات کردستان و یا قتل عام هزاران نفر از اعضای حزب رزگاری کردستان و یا دو حکومت طایفه‌ای و قبیله‌ای مستقل بارزانی و طالبانی در اقلیم کردستان عراق آگاه نیستند. در نتیجه احزاب قوم گرای کردی را نمی توان جزو احزاب سیاسی دموکراتیک محسوب کرد. نیروهای‌های چپ این را باید به خاطر داشته باشند که به‌قول آمریکایی‌ها Live by the Gun, Die by the Gun
ژوان حسینی

■ از این بهتر نمی‌توان گفت. با هر چه گفتید همدلم. نه به اسلحه، نه به خشونت. اما شعار “سلاح را زمین بگذارید” در کردستان کار نمی‌کند. این ندیدن ویژگی‌های امروز کردستان است و ندیدن سوابق تاریخی. ۴ دولت منطقه بطور سیستماتیک کردستان را مورد ستم قرار داده‌اند، برای مدت طولانی. انگیزه اولیه و اصلی دفاع از خود بوده و هست. داعش را به خاطر آورید. اگر مبارزه مسلحانه کردها نبود، همه قتل عام می‌شدند. قاسم سلیمانی هم اگر امکانش را می‌یافت به نابودی کردها کمک می‌کرد. نیاز واقعی به دستورالعمل روشن و خشونت‌پرهیز است. همه با کلیات دوری از خشونت موافقند.
پیروز

■ با سلام. خانم قربابی، شما در این نوشتە بیشتر مردم کردستان و احزاب سیاسی مسلح در کردستان را مورد خطاب قرار دادەاید و قصد دارید این پیام را بە آنها و مردم کردستان برسانید کە از از درون کلاشینکف نفرت و جدایی بیرون می‌دهد نه صلح و برادری. اما سؤال اینجاست کە اگر همە راه‌های مسالمت‌آمیز برای رسیدن بە صلح و برادری بستە شد، اگر فریاد دادخواهی مردمی کە مورد ظلم و ستم قرار گرفتند با کلاشینکوف جواب گرفت و اگر خواست عادلانە و مشروع ملتی، قومی، دستە و گروهی با لشکر کشی و قتل عام، زندان و شکنجە و اعدام جواب گرفت، چکار باید کرد؟ در مورد کردستان این اتفاق افتاد. پس از قیام ۵٧ مردم کردستان از همان ابتدا کلاشینکوف بدست نگرفتند، خواست و مطالبە خود را در طرح‌های مختلف با دولت تازە بە قدرت رسیدە در میان گذاشتند و… در شهرها با راهپیمایی‌ها و تحصن‌ها خواست‌های خود را دنبال گرفتند، اما جواب از سوی حاکمییت فقط و فقط کلاشیکوف بود. شما بگوئید این مردم در مقابل چنین تهاجمی چە می‌بایست می‌کردند؟ آنها برای صلح و برادری ناچار شدند بە کلاشیکوف پناە ببرند چون حاکمیت همە راەها را بستە بود و تا زمانی کە حرف هین است و تا زمانی کە زورمداران فقط زبان زور را از طریق کلاشینکوف بکار می‌برند، چرا باید مردم را در ایجاد خشونت سرزنش کرد؟
جمال بزرگ‌پور

■ کامنت پورمندی عزیز را دیدم و نمی‌توانم ندیده بگیرم. همیشه نوشته‌های شما پورمندی عزیز را می‌خوانم و بهره می‌برم و از این بابت از شما متشکرم. اما این نوشته که دردها و جانفشانی‌های کردستان را به “عایدی پیشمرگه” خلاصه کردید بی‌انصافی است. می‌دانم چنین قصدی نداشتید، اما باور کنید این چیزیست که در نوشته خوانده می‌شود.
پیروز

■ پیروز عزیز
شاید پیش مرگه داری اصلا عوایدی نداشته باشد و شایعه‌سازی دشمنان باشد، اما این سوال کماکان بی‌جواب می‌ماند که این ارتش‌های خصوصی-حزبی را برای چه نگه داشته‌اند. عملیات در داخل را خودشان می‌گویند در دستور نیست، حملات توپخانه‌ای و پهبادی را هم که نمی‌توان با کلاش دفع کرد و تا حالا تنها کاربرد اسلحه برادرکشی بین خودشان بوده است. علاوه بر این، کردستان هم مثل بقیه قسمت‌های ایران دستخوش تغییرات اجتماعی و ساختاری بزرگی شده است. اکثریت جمعیت شهرنشین شده‌اند و‌ مناسبات ایلاتی و عشیره‌ای رو به زوال گذاشته و‌ مردم دنبال اشکال مبارزانی متناسب با موقعیت جدید اجتماعی خود هستند. در عمل هم احزاب کردی وقتی موثر واقع می‌شوند که با این روند همسویی می‌کنند و مثلا فراخوان اعتصاب می‌دهند. خب! شما مرا توجیه کنید که انگیزه این احزاب از حفظ تفنگچی‌ها چیست؟
پورمندی

■ از دوستان پورمندی، قنبری و حسینی و پیروز که مطلب را خوانده‌اند و با نشان دادن لطف‌شان باعث دلگرمی‌ام شدند تشکر می‌کنم.
با سلام خدمت شما آقای بزرگ‌پور، ممنون که لطف کرده و مطلب را خوانده‌اید و نظرتان را بیان کرده‌اید. واقعیت این است که من با شما همدل هستم که جمهوری اسلامی اعتراض مردم کرد را با گلوله جواب داد، همانطور که اعتراض مردم تبریز، تهران، اهواز یا تهران را با گلوله جواب داد. البته بخاطر ماهیت تئوکراتیک حکومت فعلی که قرائتی خاص از شیعه را مدنظر دارد، مطمئناً سرکوب و ظلم مضاعفی نسبت به غیرشیعه‌ها اعمال می‌شود، اما مسله این است که این اسلحه گرفتن نه تابه‌حال توانسته وضعیت این مردم را بهتر بکند و نه امیدی به بهتر کردنش است. شما دقت بکنید که چند سال قبل در هنگام تشکیل شهرستانی جدید در کازرون، یا جابجایی یک تابلو بین اندیمشک و دزفول که ماهیت قومی و مذهبی نداشت چندین روز درگیری بین خود مردم این مناطق بوجود آمد و چندین نفر به قتل رسیدند و زخمی شدند. حالا به این اگر ماهیت مذهبی و جنگ مسلحانه اضافه کنید مسلماً قضیه تا سالها ادامه می‌یافت.
حالا بنده مطالعات روانشناسی، مردم‌شناسی یا جامعه‌شناسی ندارم، اما بالاخره ما در جایی و منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که چندان نرمال نیست، زود احساساتی می‌شویم، زود خشمگین می‌شویم و دهها نارسایی دیگر. واقعیت این منطقه مانند بمب ساعتی است، نگاه من نگاهی نتیجه‌گرایانه است، من منکر خواسته‌های مردم کُرد یا هر کسی دیگر نمی‌شوم، بالاخره هر کسی این حق را دارد که دور هم جمع شده و با همفکرانش مطالباتی بکند، اما به دست گرفتن اسلحه باعث می‌شود که در نتیجه، هم حکومت بهانه سرکوب شدیدتر داشته باشد، و هم مردم عادی بعد از مدتی خسته از این درگیری‌ها به دنبال کسی راه بیفتند که با پنجه‌های پولادی وعده برقراری امنیت را بدهد. در همین ایران مشروطه نوپای ایرانی هم قربانی چند سال ناامنی بعد از جنگ جهانی شد، که مردم عادی خسته از ناامنی موجود به پنجه‌های قوی رضاخان پهلوی پناه بردند.
قربانی

■ با سلام و احترام. متاسفانه نویسنده مقاله شناخت درست و عمیقی از مسئله کورد و کوردستان ایران ندارد، فقط ارائه یک توصیه اخلاقی در تحمل و تمرین دموکراسی بود، نوشته فارغ ار یادآوری و ریشه‌یابی مسئله و ذکر منابع و اسناد در مورد تاریخ صد ساله مسئله اقوام در ایران بود. بایسته است ابتدا مسئله حقوقی و فکت‌های مسئله مربوطه طرح شود… و بهتر است که مطالبات انباشته شده صد ساله اقوام ایرانی که منجر به این عوارض و مشکلات شده است ذکر شود و سپس به تحلیل و آنالیز آن پرداخت. اگر صرفا به عوارض آن که یکی هم همین مسئله درگیری نظامی بین گروه‌های مختلف بررسی شود ریشه‌های مسئله مسکوت می‌ماند و برای خوانندگان حاصلی نخواهد داشت و بیشتر به مواضع تند و یک جانبه از طرف خوانندگان مقاله منتهی خواهد شد که این هم امری طبیعی است… در هر صورت شایسته است با نگاهی باز و متکثر مسئله‌ طرح شود و جا برای نقد و پیشنهادات در متن گنجانده شود…
موفق باشید. شرزین

■ با سلام شرزین گرامی،
ممنون از خواندن مطلب و نظرتان. واقعیت من قصدم با عطف به نتیجه‌گرایی همین برجسته کردن عوارض مبارزه مسلحانه و اسلحه برای مردم کُرد و ایران است. البته که چیزهایی که شما اشاره کردید بسیار بجا و مهم است و صددرصد باهاشون موافقم. صرفنظر از عقاید شخصی من، سیاست عرصه بحث، جدل و دیالوگ هست، و امیدوارم شاهد مطالبی عمیق‌تر و بیشتر در این حوزه باشیم.
با احترام، معصومه

■ ممنون خانم قربانی و همه کامنت‌نویسان. مسئله به‌غایت مهمی در اینجا مطرح شده است که زمان طرحش هم، همین امروز است. تجربه رژیم‌های دیکتاتوری از جنس جمهوری اسلامی این است که این رژیمها تنها مانع آزادی و برخورداری مردم از رفاه و حقوق بشر و دمکراسی نیستند. این قبیل رژیم‌ها همچنین به‌عنوان سرپوش آهنی برای کنترل تمایلات خشونت‌ستایانه غیر دولتی، سیاست متکی به خشونت سیاسی و حزبی، سهم‌خواهی احزاب سیاسی مسلح با اشاره مستقیم و در لفافه به داشتن قدرت اعمال خشونت و توسل به سلاح نیز، غلبه می‌کنند.
اتفاقا بعداز برداشته شدن سرپوش آهنی رژیم‌هایی مثل رژیم صدام، قذافی یا رژیم‌های دیکتاتوری کمونیستی است که این جریانات محدود مانده در پشت سیستم بی‌رحم امنیتی رژیم‌های سرکوبگر سابق، وارد میدان می‌شوند و امواج جنگ داخلی، جنگ فرقه‌ای مابین دستجات مسلح و جنگ خانه به خانه را شروع می‌شود. نباید منتظر کنار رفتن سرپوش آهنی رژیم اسلامی و میدانداری احزاب سیاسی مسلح شد. امید استفاده از نیروی دستجات مسلح سیاسی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی و امید به خلع سلاح آنها در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی، تنها یک ساده لوحی است. برابر تجربه حاصل از فجایع دهها کشور در منطقه و جهان، دستجات مسلح در دوران حاکمیت خشن دیکتاتوری‌ها و رژیم‌های توتالیتر خود را به خواب زمستانی به قصد ادامه بقا می‌زنند و بعداز رفع عامل محدود کننده (رژیم‌های توتالیتر) در فضای باز سیاسی بعداز دیکتاتوری تازه جان می گیرند و چنان دماری از روزگار همدیگر و بقیه جامعه در می‌آورند که همه را شکرگذار درگاه رژیم سرنگون شده بکنند. درست مثل لیبی و بقیه رژیم‌های سرکوبگر سرنگون شده که از پی سرنگونی آنها، دستجات مسلح به بلای جان مردم در فضای سیاسی باز بعداز دیکتاتوری تبدیل شدند. مسئله تبعیض زبانی و فرهنگی تنها در یک فضای دموکراتیک و آرام قابل حل است نه در گرماگرم یک میدان جنگ همه علیه همه.
علی‌رضا

■ پورمندی عزیز
از جوابتان متشکرم. نکات در خوری منظور کردید که در مجموع همراهم. می‌دانیم که سره و نا سره بسیار در این منطقه نظیر مناطق دیگر خاور میانه وجود دارند. بطور کلی ترکیبات و صف آرایی در این منطقه را باید به دو مرحله تقسیم کرد: قبل و بعد از تشکیل اقلیم. بحث دقیق از حوصله این صفحه خارج است. فقط به چند نکته پراکنده اشاره میکنم.
۱- تا قبل از حملات داعش که در ضمن منجر به حضور فعال ج.ا. و نیابتی های عراقی آنها نیز شد، کمتر کسی به کرد های مسلح ایراد میگرفت، کردستان عراق با سرعتی شگفت در حال پیشرفت بود، سلیمانیه میدرخشید و در حال تبدیل به مرکزی در کل منطقه و شاید خاور میانه بود. چه به لحاظ اقتصادی، آزادی سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و رفاهی. بله همه حضور داشتند، آزادانه، چه سیاسیون، چه نمایندگان کشورها و حتی نماینده کمپانیهای نفتی، شرایط امنیتی نیز بسیار خوب بود. گروههای مسلح در پادگان‌ها بودند و کسی مسلح نمی‌گشت، نظیر کشوری که ارتش دارد. سخن در این مورد بسیار است.
۲- این شرایط برای بسیاری قابل تحمل نبود. احساس خطر از آینده آن می‌کردند و آنها را زیر سوال می‌برد. از جمله دولت ترکیه، ج.ا. و سنی های افراطی. سپس آن شد که می‌دانیم، و بعد از آن تنازع بقا بود برای همه. دولت اقلیم هم چاره نداشت و تحت فشار بسیار (از هر طرف) که محدود کند حضور همه گروهها را بخصوص ک.پ.پ. و کومله
۳- مسئله قره باغ را هم راه انداختند. قره‌باغ در واقع منطقه آزاد بود و هر از چندی مورد استفاده کردها واقع می‌شد چون هیچ ارتشی نمی‌توانست نیرو وارد کند. قره باغ بحث مفصل دارد.
۴- بله در این تنازع بقا کشور های دور و نزدیک به این و آن کمک می‌کردند و پذیرفته می‌شد و ممکن است که هنوز هم بشود. از طرفی هستند کرد های بسیاری که مرزهای موجود را نمیشناسند و خود را متعلق به کردستان می‌دانند. به هر حال نسخه کردستان را نباید با کلیشه ها بست. این یا آن رهبر کرد می‌تواند انحراف یا وابستگی داشته باشد، اما مبارزین کرد مشتی کلاش بدست در کوهستان ها نیستند. کردستان از وصله‌های اصلی تاریخ ایران است چرا که مردم کرد این را می‌خواهند نه به این خاطر که من و شما می‌گوییم.
از توجهتان سپاسگزارم / پیروز

■ با سلام، خانم قربانی از منظر رابطه داشتن اسلحه و پیشمرگه با دمکراسی و جنبش مهسا مسایل درست و مهمی را طرح کرده‌اند. قابل تعمق و فکر است. بویژه که اکنون مانند اتفاقات بارها رخ داده داشتن اسلحه به درگیری درونی کشیده شده است. اما جنبه مهمتر مسئله احزاب مسلح کردی در ایران و کردستان امروز چگونگی رابطه و تماس با جنبش مدنی و مسالمت‌آمیز مردم کردستان و تحولات درونی آن در این سالها است. نهادها و جامعه مدنی کردستان مانند همه جای ایران در این سالها هم رشد کرده است و هم دچار تحوالات عمیقی شده است. احزاب و سازمانهای ایرانی و بویژه کردستان ایران بدون بررسی و پاسخگویی به این تحوالات نمی‌توانند رابطه ارگانیک با این جنبش برقرار بکنند. احزاب تاریخی کرد باید با تحوالات به وسعت ایران و کردستان ایران در خود و روابط تشکیلاتی و درونی خود نیز بازنگری بکنند. فکر می‌کنم جنبش زن زندگی آزادی که پیوند جدایی‌ناپذیر جنبش دمکراسی‌خواه مردم ایران و کردستان و بالعکس را نشان داد. باید همه احزاب ایرانی را به تعامل وابدارد. جنبش مهسا نشان داد، که مبارزه برای مطالبات ملی و قومی مردم کردستان با شیوه‌ها و سنتهای بجا مانده از قرن بیست الزاما عملی نیست.! باید احزاب کردی متناسب با تحوالات واقعی جامعه امروز کردستان خود و ساختارهای خود را بازسازی و نو بکنند.
وهاب انصاری

IRAN EMROOZ

تنها مطالب و مقالاتی که با نام جبهه ملی ايران - ارو‌پا درج ميشود، نظرات گردانندگان سايت ميباشد
بازنشر مقالات با ذكر مأخذ آزاد است